بی تردید سودای مهاجرت از مهیب ترین تجارب تاریخ بشری است. کدام شوربختی بالاتر که آدمی به حکم گونه ی ارج یافته ی خیل آفریدگانی که لاجرم در گستره ی کره ی خاکی مجال ظهور و عرض اندام دارد، برخلاف طبیعت ذاتی چنین خلقتی، سرزمین و مأوایی برای آسودن و زیستن نمی یابد و مترادف سروده ی «محمود درویش» _شاعر پر آوازه ی عرب_ که می خواند: « وطن من چمدان است، و چمدانی وطنم... » بنا را بر عزیمت و یافتن بهشت گونه ی مبهمی در زاویه ای دیگر می نهد و فرجامی جز آوارگی و نرسیدن عایدش نمی شود.
پرداختن به تبعات پدیده ی جهانی مهاجرت و شرح هجران مهاجران، ضرورتی است که همواره گونه های بیان هنری با نازک بینی و موشکافی خاص خود کوشیده اند از ابعاد پیدا و ناپیدای این داستان مکرر رونمایی کنند.
نمایشنامه ی «مهاجران» با ترسیم جهانی در مرز انتخاب و اجبار، و امکان سازی قیاس بین دو سویه ی متفاوت، تلاش روشنگر و آینه وارش را در جهت تشریح تبعات محتوم مهاجرت به بار می نشاند؛ وقتی در سپهر روایتش، مهاجرت بی اعتنا به قصد و نیت آغازین طیف متنوع مهاجران، به عنوان نقطه ی عزیمت و زمینه ی انگیزشی چنین اراده ای، هر بار به فاجعه و حرمان می انجامد و بیش از پیش بر بحران ناشی از ناهمگونی دامنگیر و آمیختگی نامتجانس این تجربه ی غالباً تحمیل شده و ناخواسته تأکید می ورزد.
کنگره :
PIR8354 /ل9م9 1398