کتاب اشعار گمشدهی شاعر گمنام، اثر زیبای محسن درویش, در پنج فصل با عناوینی نظیر: اِنتهای جهان، سر آغاز جهان، جهان سوار بر حرف اَول خود، عالم و کران تا کران به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب و اشعارش به گذر عمر و جهان هستی و آخرت اشاره دارد و از جهانی پر از هیاهو سخن میگوید، که وقتی دیگر نباشی، اما آن با تمام وجود حضور و وجود خدا را فریاد میزند، پس خداست که تا به آخر، همیشگی و ماندنی است و همه فانیاند، جز اویی که جهان با تمام وسعتش، گنجایش او را نداشته و نخواهد داشت.
«دسته ای از کلاغ ها»
دستهای کلاغ بر فراز پلِ چوبیای در آن سوی خیالم پرواز میکنند...
دستهای کلاغ که روزگاران زیادی را دیدهاند
و خیلی چیزها را میدانند وُ خیلی چیزها را نه هنوز
دستهای کلاغ که هم را میشناسند وُ میفهمند،
دستهای کلاغ که در این راه بیپایان همچو من مسافران زماناند بر هیچ
دستهای کلاغ که تا به حال چندین بار پرواز دسته جمعیشان را بر فراز آسمان به آن هنگام که همچون تودهای سیاه در حال محو شدن در آناند دیدهام،
دستهای کلاغ که آن پل چوبی را دوست میدارند چو من
دستهای کلاغ که گاه غارغارهاشان اُمیدی روشن به دل روانه میکند،
دستهای کلاغ که بیآنکه بدانم دوستان من بر روی زمیناند وُ گاه نیز خبر از اتفاقات آینده به گوش میخوانند مَرا...
دستهای کلاغ که پرهای تیره و تاری دارند
و پرواز در میانشان حسی شگفت را به همراه دارد،
دستهای کلاغ که زمین را میدانند
دستهای کلاغ که حضورشان برای جهان لازم اَست،
دستهای کلاغ که هم اکنون پر کشیدند وُ رفتند باز بر آن پل چوبی وُ راز.
«هفت دنیا»
ناگه هفت دنیا در برابر دیدگانم آشکار میشود وُ غیبش سپس
و زمین همچنان در چرخش اَست وُ روزگارش باقی.