کتاب مسافر خوزی، اثر محمد مسلم حیدری؛ داستان زندگی و خاطرات معلم شهیدی است که خدمت در مناطق محروم و دور افتاده را، به زندگی در شهر و رفاه ترجیح داد و نام خود را جاودانه کرد.
با شهادت خود، همچون چهار برادر دیگرش همه را به سوگ خود نشاند. ابوالقاسم حجتی پنجمین فرزند خانواده بود که شهید شد و این خانواده فرزندان خود را در راه وطن و اعتقاداتشان فدا کردند. کتاب مسافر خوزی با زبانی روان و شیوا شرح زندگی این شهید بزرگوار است.
خیلی خوابم میآمد ولی باید بلند میشدم. اعلامیهها را توی گونی بین لباس کارها و وسایلم قایم کردم و راه افتادم. به کارگاه که رسیدم انگار منتظرم بود . خشم چشمهایش نشان میداد که لو رفتم. سعی کردم به روی خودم نیاورم و عادی کار کنم.
داشت میآمد سمت من زل زده بود به گونی و... صدای یکی از بچهها بلند شد، عوضی چرا به شاه فحش میدهی. ما هر چی داریم از ایشان است اگر نبود الان از گشنگی مرده بودیم پرید و یقهاش را گرفت، احمد و چند تا دیگه از بچهها هم آمدند و دورهشان کردند. بدبخت، فقط آیه و قسم میآورد که من کی حرف زدم! کی فحش دادم! آن هم یقهاش را گرفته بود و میگفت باید گزارش بدهم، برویم دفتر مدیر، یعنی 5 نفر دروغ میگویند و تو یکی راست؟! از آن روز فهمیدم تنها نیستم و شدم جز تیم احمد.