کتاب کمان گیر، اثر پائولو کوئیلو و تصویرگری کریستوف نیمان؛ به روایت مردی به نام تتسویا میپردازد که روزگاری بهترین کمانگیر بوده اما بهمرور، گوشهگیر شده و به کار نجاری مشغول میشود. روزی جوانی برای پیدا کردن تیرانداز افسانهای کشور به دهکده میآید و او را به رقابت دعوت میکند به امید این که تتسویا را شکست داده و خودش عنواندار بهترین تیرانداز کشور باشد.
تتسویا از این رقابت استقبال میکند. پسربچهای شاهد رقابت آنها میشود و بعد از رفتن مرد جوان از دهکده، پسرک با سوالاتی که در ذهنش هست به سراغ او میآید و تیرانداز در پاسخ به او اصول زندگی معنادار را برای او بیان میکند.
کمان مانند گیتاری است که صدای موسیقی آن توسط زه به گوش میرسد. زه کمان، قسمت مهمی از کمان است و تیر تنها با نقطهای به آن متصل میشود تا در تماس باشند. این نقطه آنقدر مهم است که دانش و تجربه کمانگیر، باید روی آن متمرکز شود. به گونهای که اگر تیرانداز به چپ یا راست منحرف شود، اگر آن یک نقطه کمی بالا یا پایینتر از مسیر تیراندازی باشد، موفق نخواهد شد درست هدف را نشانه گرفته و دقیق به آن بزند.
پس وقتی زه کمان را میکشید، دقت کنید چونان موسیقیدانی باشید که با عشق در حال نواختن است. در موسیقی، زمان مهمتر از مکان است. گروهی از نتها که روی یک خط قرار گرفته هیچ معنایی ندارد، اما کسی که بتواند با نتهای نوشته شود ارتباط برقرار کرده و آنها را بخواند، آن خط را به صدا و ریتم تبدیل خواهد کرد. درست به همان روش که کمانگیر وجود هدف را تأیید میکند، تیر هم وجود کمان را توجیه خواهد کرد. شما میتوانید تیر را میان دستانتان گرفته و آن را به راحتی پرت کنید، اما کمان بدون تیر کاملاً بیفایده است.. .