مرجان کمالی نویسندۀ ایرانی-آمریکایی که داستانهایش مورد توجه مخاطب انگلیسیزبان قرار گرفته است. این داستان مطرحترین داستان این نویسنده است و نشر صاد برای اوّلین مرتبه آن را به زبان فارسی برگردانده است.
کتابفروشی پل کالج، داستان عاشقانهای است در برهه زمانی 1332، داستانی در میان مرده بادها و زنده بادها، حال کودتای 28 مرداد 1332 چگونه در قدم وصل این دو تأثیر دارد را باید در کتابفروشی پل کالج خواند.
«قرار گذاشتم که ببینمش.»
این جمله را جوری ادا کرد که انگار میخواست دندانپزشکش یا شاید مشاورش را ببیند و یا فروشنده سمج یخچال که به او و والتر قول داده باشد، اگر آخرین مدل را بخرند، یک عمر تضمین شیر سرد و سبزیجات تازه و پنیر فاسدنشده دارند.
والتر ظرفها را خشک کرد، نگاهش به حوله آشپزخانه به تصویر جوجه زرد چتربهدست بود. اعتراضی نکرد. تمایل والتر آرچر به منطق و تواناییاش در به کار بستن عقل، در تصمیمگیریهای رویا مهر تأیید نهایی بود.
آیا به همین دلیل نبود که با مردی منطقی و، خداوندا، زیاد از حد هم منطقی، ازدواج کرده بود؟ و در آخر، آیا با آن پسری که دههها پیش در کتابفروشی کوچکی در تهران ملاقات کرده بود، ازدواج نکرد و در عوض زندگیاش را با این ستون محکم اهل ماساچوست گره زد؟ این والتر. کسی که تقریباً هر روز صبح برای صبحانه تخممرغ آبپز میخورد، کسی که هنگام خشک کردن ظرفها گفت: «اگه میخوای ببینیش، برو ببینش. این اواخر یکم بههمریختهای.»