کتاب عمو حسین اثر عباس رئیسی بیدگلی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. حسین علی فخری، بنّایی ماهر بود و با درآمدی که از این کار داشت، پدریِ نُه فرزند را تجربه می کرد. دشمن بعثی که به میهن اسلامی حمله کرد، حسین علی از شغل بنّایی و از خانه و کاشانه دست شست، فرزندان را به همسر فداکارش سپرد و وارد جبهه های حق علیه باطل شد.
او که در خانه پدری نمونه و زحمتکش بود، در جبهه نیز با رشادت و شجاعت تمام، پدر صدها رزمنده جوان شد و بیش از پنج سال، مسئول تدارکات گردان های امام محمدباقر (ع) و حضرت امیرالمؤمنین (ع) بود.
دستان توانمند و قدرت مدیریت او در تدارکات، زبانزد همگان بود و در سخت ترین شرایط نیز رزمندگان را تنها نمی گذاشت. سرانجام نیز در حین خدمت به رزمندگان اسلام بود که به شهادت رسید. کتاب عموحسین، جلد هفدهم از مجموعه اوج بندگی است.
در دوران کودکی من، پدرم بنّا بود. کارگران پدرم، آن قدر او را دوست داشتند که گاه شب ها هم به خانه ما می آمدند. از این جهت هر شب چند نفر از همان کسانی که از صبح تا غروب با پدرم کار می کردند، بعد از پایان کار به خانه هایشان می رفتند، لباس عوض می کردند و نماز می خواندند، بعد به خانه ما می آمدند و تا ساعت 10 - 11 شب دور هم می نشستند، حرف می زدند و می خندیدند. بعد هم شام می خوردند و به خانه های خود می رفتند.
قدیم در شهر ما رسم بود که اگر یک نفر شب فوت می کرد، همان شب او را غسل می دادند و شبانه دفنش می کردند. گاه اتفاق می افتاد که نیمه شب در خانه ما را می زدند. در را که باز می کردیم، می گفتند: «فلانی از دنیا رفته، مرده شوی پیدا نکرده ایم و کسی را هم نداریم که قبر بکند. » پدرم همراهشان می رفت و او را غسل می داد. خودش هم قبر را می کند و متوفی را دفن می کرد. پدرم خیلی دلرحم و دلسوز بود. گاه یک نفر از فامیل یا همسایه نزد او می آمد و می گفت: «زنم مریضه، گفته اند بروید تهران دکتر، تهران را بلد نیستم، نمی دانم چه کنم! »