کتاب یه بچهی خیلی خوب مثل من، اثر هانس ویلهلم؛ حاوی داستانی شگفتانگیز و اخلاقی میباشد و به روایت پسر بچهای میپردازد که خارج از خانه پر شور و هیجان، ولی داخل خانه اینگونه نیست و با ترسهای عجیبی درگیر است، که فقط مادربزرگ از آنها خبر دارد.
این کتاب به والدین میآموزد تا برای درک کودکانشان تلاش کنند و برای آنها وقت بگذارند و کودکان نیز یاد میگیرند تا ترسهای خود را شکست دهند. این کتاب برای کودکان چهار تا شش سال مناسب و توصیه میشود.
بابا تا خرس پشمالورو دید گفت: اوه، نه! پسر ما دیگه بزرگ شده، خرس عروسکی مال بچههاست. مامان هم فوری ادامه داد: آره مامان بزرگ، پسرمون با این چیزها بازی نمیکنه، اون عاشق کامپیوتره. راستش خودم هم از هدیه مامان بزرگ، تعجب کرده بودم. مامان بزرگ گفت: خرس عروسکی داشتن به بزرگ و کوچک بودن نیست، هر کسی میتونه خرس عروسکی داشته باشه. بعد هم به من گفت: عزیزم این خرس کوچولو تا من برگردم پیش تو میمونه. وقتی دوباره به خرس پشمالو نگاه کردم، دیدم که انگار واقعا دوستش دارم البته بدون روبان دور گردنش! تصمیم گرفتم اسمشرو تدی بذارم.
تدی خیلی گرم و نرم بود و بغل کردنش حس خوبی به من میداد. هر وقت کسی دور و برم نبود برش میداشتم و با خودم همه جا میبردمش. اما هر وقت مامان اتاقم را مرتب میکرد خرس کوچولورو طبقه بالای کمد میگذاشت و میگفت: «من نمیدونم مامان بزرگت چی فکر کرد که این خرس پشمالورو برای تو خریده، تو که بچه کوچولو نیستی».