یکصد و هفتاد و پنج حنجره فریاد یکصد و هفتاد و پنج پنجره لبخند یکصد و هفتاد و پنج دانۀ تسبیح بسته همه دستشان به رشتۀ پیوند یکصد و هفتاد و پنج کوه دماوند ذکر خدا بر لبند تا به قیامت آن همه وجدان، خوشا و این همه غیرت عکس امام و پلاک و مُهر و وصیت بندۀ دنیا شدند این سو جمعی دل نتوانند کند از زن و فرزند بسته مبین دستشان، پرنده ترینند آینه های شهید کشور دینند اهل جنونند، اهل بیت یقینند کاش که دلدادگان مصلحت غرب این همه دستان باز را نفروشند آب فروشان مباد دین بفروشند آبروی خلق بیش از این بفروشند اسب و سوار و لگام و زین بفروشند یوسف ما را به هند و چین بفروشند وای که هر کدخدا شده ست خداوند آمده اند از مسیر شام غریبان طبل بزن، هان! بگو ببارد باران گریه کنید ای درخت های خیابان یکصد و هفتاد و پنج ماه درخشان یکصد و هفتاد و پنج یوسف دربند...