کتاب و عشق را باور کن نوشته جناب آقای حسین قربانیون منتشر شده در نشر متخصصان می باشد.
بی تردید شعر در هر قالبی،حاصل تجربه ی شاعر از دوران زندگی اوست.انتخاب فرم های موجود برای بیان این تجربه،بسته به موضوع،شرایط محیطی و یا روزگار وی،متفاوت است.لذا گاه قالب شعر،کوتاه همچون رباعی و دوبیتی و چهار پاره و حتی فرد است وگاه متوسط همچون غزل و ترجیع بند و ترکیب بند و مسمّط و مستزاد و زمانی هم این تجربه نیازمند فرمی بلند همچون قصیده و مثنوی است.
هوشمندی شاعر در انتخاب قالبی مناسب و یا حتی ابداع فرمی تازه برای بیان تجربیات خود،هنگامی که قالبی را مناسب نمی بیند و یا تغییر فرم را ضرورت انکار ناپذیری برای القای اندیشه می یابد،فقط پیمودن قِسمی از راه شاعری ست.قِسمی دیگر برخورداری و آشنایی او با هنر استفاده های بجا در ارائه هر تجربه ای از فنون بلاغی،بکارگیری های طبیعی صناعات ادبی لفظی و بویژه معنایی همچون تشبیه ها،کنایه ها،استعاره ها ، پارادُکس ها و دیگر ترفندهای ادبی در سروده است.اگر چه برخورداری از نمودهای رنگین احساس موضوع مهم دیگریست که تبیین آن فرصتی دیگر می طلبد.
اتخاذ این شیوه ها به همراه انتخاب فرمی آگاه هرچه طبیعی تر باشد،در دلنشینی اثر و ماندگاری آن در ذهن خواننده و در حافظه ی تاریخ، موثر تر خواهد بود.غزلیات حافظ و سعدی و صائب و شهریار،رباعیات خیام ،دوبیتی های باباطاهر، شاهکار فردوسی ، مثنوی مولانا و خمسه نظامی در اَشکال کلاسیک و اشعار نیما واخوان وشاملو وسپهری و فروغ از گونه های بارز، با طرزی نو از این نمونه هاست.
در مجموعه حاضر که محور اصلی آن "عشق"به مثابه اصلی ترین موضوع و یا "تِم غالب"در دو مقوله فردی و اجتماعی است، خواننده عزیز با" صدای پای آب" به قول سهراب در شکل های متفاوت آن و با استفاده از قالب نیمایی که به باور او از رهاترین و در عین حال از فنی ترین فرم های شعریست، مواجه می شود.اگر چه به خاطر ضرورت زمان،در بعضی از سروده ها،دریافت ها اندکی با پیچیدگی همراه گشته است؛اما به اعتقاد سراینده و تجربه سالها تدریس و آشنایی آکادمیک وی با "هنر ادبیات"بویژه شعر،همین پیچیدگی است که به قول "کلینت بروکس،از مهمترین فرایندهای "شعریت یک شعر" می باشد که شاید به جرات بتوان گفت اتخاذ این شیوه آگاهانه،اصلی ترین رازماندگاری هر سروده ای را در ذهن جامعه و بلکه تاریخ تضمین نموده و از سویی دیگر موجب تفکیک میان" نظم "و "شعر"می شود.لذا اگر چه دیریابی مضامین در بعضی از سروده های مجموعه حاضر بویژه اشعار اجتماعی همچون سروده ی "شعورِ باغ"موجب دیریابی معنایی در خواننده عزیز می گردد،اما یقینا لذت بیشتری را پس از تلاش ذهنی او،نصیبش خواهد کرد؛هر چند در اشعار عاشقانه ی فردی نیز، برای زدودن دیریابی های ذهنی و بهره مندی احساسی، مواردی همچون سروده ی"به ره ات منتظر اینجا "و نظایر آن، در کتاب پیش روی آورده شده است.
پیچیدگی مضمون با استفاده از صنایع ادبی معنوی همچون استعاره ،ایهام ، کنایه و متناقض نما در شعر و متعاقب آن ترسیم تصاویری شیرین و دلنشین ،موجب ایجاد ابهام آگاه در هر سروده ای خواهد شد،کاری که خواجه ی بزرگ "حافظ"درقالب غزل و در سبک کلاسیک شعر فارسی، استادانه به آن پرداخت و در ادامه ی طرز منحصر به فرد او، امروز سپهری بعد از مجموعه ی شعری "مسافر" و بویژه در اثر"ما هیچ ما نگاه"هنرمندانه به آن دست یافت.لذا هنر ایجاد "ابهام آگاه" با داشتن تعقید یا پیچیدگی زبان بیانی درشعر،مثلا در بیشتر اشعار خاقانی شروانی،امری متفاوت است.تفاوت این دو گونه ی متمایز در کلام،موجب حظّ یا بهره ی ادبی در خواننده و یا بلعکس سبب خستگی و ملال و متعاقب آن گریز و رمندگی توسط وی خواهد شد.از این روی است که "خودآگاهی" هر شاعری به چگونگی ساختار شعری خویش ،نخستین ضرورت وسپس فرایند مقبولیت اجتماع از مهمترین عناصر ماندگاری شعر او،به دور از هر تعصبی است.لذا در شعر"مانا" ،اجتماع وجود نبوغ و استعداد ذاتی،آگاهی های علمیِ ِ ادبی و سپس توجه به پرداختن به ضرورت های اجتماعی_سیاسی وکاستی های اخلاقی و تلفیق این هر سه با یکدیگر بدور از هر پیچیدگی و تعقید کلامی،می تواند بزرگترین راز ایجاد "شعری مانا" در ادبیات یک ملت باشد.
نگارنده مجموعه حاضر با علم به تمامی فرایندهای برشمرده شده،در تلاش جهت ارائه اشعاری این چنینی بوده است و امیدوار است با نقد عالمانه در ارائه دیگر آثار خویش بر کاستی های موجود جهت ارائه اشعاری آگاه و دلنشین تر فائق آید.
و باز دوباره،
زاغان،
در فکرِ غارتِ پروانه های کوچکِ باغ اند،
و چنگالِ مرگ،
هر گوشه ای که موسیقی عشق می وزد،
بر بالِ نازکِ پرواز پیله ها،
آوار می شود،
از آن درختِ پیر،
جایی که سال هاست،
زاغانِ زشت روی،
بر آن لانه کرده اند،
و بر باورِ شکستنِ این پیله های هزاران،
هیچش گمانِ نغمه ی پرواز را،
در ذهنِ گولِ خویش نمی دادند.
این بار،
زاغانِ مرده خوار،
در حیرت از شکفتنِ پروازند،
از دیدن و رسیدنِ پروانه ها به دشت،
با بال های سبز و سرخ و سپیدی که،
روز و شب،
در شورِ پَرکشیدن اند،
هرچند زاغانِ تیره دل،
در فکرِ شکستن بالِ پروانه های کوچکِ این باغ اند،
اما انگار،
دیگر کسی،
باکی به سر ندارد و با شور،
در کوچه های وحدتِ این شهر،
هر روز و شب،
با بال های شوق،
تکرار می شوند،
با رنگِ زندگی،
در دشتِ پرتپش آزادی،
از قلب پیله های زنده ی این باغِ همیشه به فریاد.