کتاب آفتاب غریب اثر مریم کریمی؛ برشهای کوتاه از زندگی و زمانه امام حسن علیهالسلام است که نگاهی نو به زندگی آن حضرت دارد. این کتاب تلاش دارد با تکیه بر احادیث و روایات و با زبانی ساده و روان در قالب یکصد برش کوتاه، زندگی امام حسن (ع) را روایت کند.
کتاب آفتاب غریب، چهارمین جلد از مجموعه چهارده جلدی "چهارده خورشید، یک آفتاب" است. اگر علاقهمند به زندگی ائمه (ع) هستید کتاب پیش رو، گزینهای مناسب برای مطالعه است.
افتاده بودند دست و پای امام را می بوسیدند؛ خودش با پنجاه نفر از خویشانش، همه شیعهی امام شده بودند.نشسته بود و به سخنان امام، که به امامت قبولش نداشت گوش میداد. یکی گفت: «پسر رسول خدا، چرا آزار و اذیتهای معاویه را تحمل میکنی؟ نفرینش کن.»فرمود: «اطاعت امر خدا را میکنم. اگر من دعا کنم خدا عراق را شام، شام را عراق، مرد را زن، زن را مرد میکند.» خندهاش گرفت. بلند شد، پوزخندی زد و با مسخرگی گفت: «یعنی میخواهی باور هم بکنیم؟» جواب داد: «خجالت نمیکشی بین یک عده مرد نشستهای؟»نگاهی کرد به خودش؛ زن شده بود. با بدبختی خودش را رساند خانه.
در را که باز کرد زنش را دید، مرد شده بود. آمدند پیش امام. نادم و پشیمان. امام دعا کرد. به حالت اول برگشتند. از معتقدان سرسخت امام شد. فقط یک تکه نان داشتم. یک لقمه خودم میخوردم، یک لقمه به سگی که کنارم بود، میدادم. دلم نمیآمد خودم سیر باشم و سگ گرسنه. امام که مرا دید گفت: «از جایت تکان نخور تا برگردم.» برگشت. گفت: «آزادی! از همین امروز هم میروی توی باغ اربابت زندگی میکنی. »رفته بود پیش اربابم، هم مرا خریده بود، هم باغش را.