کتاب معجزه در جنگل مهآلود، اثر سوری رمضان پور و با تصویرگری زیبا و جذاب سپیده دوانقی؛ از قصههای تربیتی و مهارتی است که با قلمی شیوا و روان به یکی از دغدغه خانوادهها، احترام به والدین و اثراتش در زندگی پرداخته و خواننده را وسوسه میکند تا مهمان خانوادهای منحصر به فرد شود و سیری به عمق طبیعت روستای زیبای زرگون داشته باشد.
داستانها برای همه افراد قابل درک و فهم هستند. ما را به سرزمینهای شناخته و ناشناخته میبرند. داستانها چه خیالی باشند چه واقعی، یکی از بهترین راههای انتقال دانش و تجربه، افزایش آگاهی و آموزش مهارتهایی برای زندگی موفقترند. پس فراتر از جنبه پر کردن اوقات فراغتشان، عاملی برای رشد انسانها هستند. کتاب معجزه در جنگل مه آلود گزینه ای مناسب برای مطالعهی نوجوانان میباشد.
پلنگ غرید و دندانهای نیش بلندش را نشان داد. مرتضی از ترس حمله و دریده شدن توسط پلنگ، بیحرکت و میخکوب ایستاده بود. میدانست در مقابل سرعت چشمگیر آن حیوان، فرار هیچ معنایی ندارد. بدون هیچ واکنشی، خیره به چشمان طلایی جذاب و درخشان پلنگ ایستاده بود؛ که ناگهان، جرقهای در ذهنش زده شد.
یاد حرف پدرش افتاد. پدرش کربلایی شعبان، مرد کوه بود و با توجه به تجربههایی که در دامداری داشت، به بچههایش گفته بود: «اگر جایی با پلنگ برخورد کردید هیچ واکنشی از خود نشان ندهید و فقط او را به حضرت علی علیهالسلام - امام اول شیعیان - قسم دهید که کاری با شما نداشته باشد.» مرتضی خیلی مراقب بود که کیسه و بقچه غذایش از دستش روی زمین نیفتد تا پلنگ احساس خطر نکرده و به او حمله نکند. با دستهای کرختش، بقچه را محکم در دستش فشرد و به پلنگ نگاه کرد. نگاه نگران او در نگاه تیزبین پلنگ در هم آمیخته بود.
موجی از افکار به ذهنش هجوم آورد که:
-مگه پلنگ گرسنه تو این هوای زمستونی چیزی حالیشه! پلنگ گرسنه و مرد هراسان در برف، انگار هر دو با چشمانشان با یکدیگر حرف میزدند. او پرندهای که در مسیرش شکار کرده و در کیسهاش گذاشته بود را، تنها راه نجات میدانست؛ اما باور قلبی، توسل به حضرت علی علیهالسلام و نا امید شدن از همه به جز خدای توانا، فکری را از بین دیگر افکارش قویتر کرد. پس با حالت التماس و صدایی لرزان رو به پلنگ کرد و گفت:
- کاری با من نداشته باش و راه خودت رو بگیر و برو.