این کتاب دونمایشنامه از دوشهید به نام های بهرام علی قباخلو ومختار سالمی است. شهید بهرامعلی قباخلو که درمسجد و مدرسه و جبهه، هم درس می خواند، هم عبادت می کرد و هم نمایش اجرا می کرد. و شهید مختارسالمی که برخلاف اسمش، ده ها بار زیر تیغ جراحی رفته بود و دیگر جسم سالمی نداشت. مختار با همان وضعیت، بازی می کرد. او درد و رنج و مرگ را هم به بازی گرفته بود.
مهدی: (به تماشاچی) من بازیگر نقش آقا مهدی ام؛ مهدی قاضی خانی. امروز می خام چند تا از پله های زندگیشو نشونتون بدم. شمام اگر خواستید، از همین پله ها بیایید بالا. مطمئن باشید به جاهای خوبی می رسیبد.
بزار همین اول یه رازی رو به شما بگم. آدم باید برسه تا چیده بشه. این راز رو آقا مهدی خوب درک کرد. به همین خاطر همه ی زندگی کوتاه سی ساله ش، یک اسم بیشتر نداره: «تلاش برای رسیدن»