«... هر شش ماه یک بار، لباس می دادند. سهمیه نیمه دوم سال 1367 را تحویل گرفتیم و سرگرم تعویض لباس ها با هم شدیم، کوچک یا بزرگ، بزرگ یا کوچک. گاهی کار مبادله به آسایشگاه های دیگر هم می کشید. بعضی لباس مناسب خود را پس از گشت زدن در کل اردوگاه می یافتند صد البته که این گرفتاری موجب شوخی و خنده هم بود: مبارک باشد. نپوش بگذار برای عید! ان شاءالله سال های سال اینجا باشی و هر شش ماه یک بار لباس نو بگیری! ان شاءالله نو بماند.
ای کاش خانوادگی اسیر شده بودی! نامه بده، فامیل هایم بیایند. کار که نمی کنی، غذا هم مهیاست. ماهی سه تومان هم که می گیری و شش ماه یک بار، یک دست لباس هم که داری، مرگ می خواهی، برو قبرستان...»
کنگره :
DSR1629 /م423آ3 1387
شابک دیجیتال :
978-600-03-1799-7
نظر دیگران //= $contentName ?>
خوب بود ودستشون درد نکنه و به همگی تون خسته نباشید و خدا قووتون میگم.و کار جنگ کار خیلی سختی است....