کتاب گیتی، اثر زهرا مهرابی؛ با قلمی زیبا و جذاب به روایت زندگی و حوادث دختری به نام گیتی میپردازد.
اگر به دنبال یک رمان خوب هستید، مطالعه این کتاب جذاب و خواندنی را به شما توصیه میکنم.
روز زایمان فرا رسید، گیتی زایمان سختی را در آن پاییز تجربه کرد. مرگ مادرش و تولد پسرش هر دو در یک روز اتفاق افتاد و این اندوه و غم همراه با خوشحالی و خرسندی با هم در هم آمیخته بود.
پرویز از همان لحظهای که درد گیتی شروع شد، در بیمارستان با هیجان منتظر به دنیا آمدن بچه بود. با دیدن امید اشک شوق در چشمانش حلقه زد. گیتی پسر سالم و زیبایی به دنیا آورده بود. پرویز درحالی که امید را در آغوش گرفته بود برای نخستینبار با مهربونی گونه گیتی را بوسید. هر دوی آنها با علاقه و هیجان وصف نشدنی به امید نگاه میکردند. گیتی با ناباوری در اندیشهاش بود که این نوزاد دوست داشتنی نه ماه در درون من رشد کرده و جای گرفته.
تمام درد و رنج و سختیهای این نه ماه با دیدن امید در تن خسته و بیرمقش به یکباره از بین رفت. گیتی درحالی که اشکهایش بیامان روی صورتش میغلتید به پرویز گفت: «امروز حس زیبا و فراموش نشدنی را تجربه کردم.» پرویز با خوشحالی و زیرکی گفت: «میدانی فکرش را نمیکردم بتوانی پسر به این خوش صورتی به دنیا بیاوری. البته اصل، من هستم. بیشتر شباهت به من دارد، ولی بینی و لبهایش ظریف و خوش فرم است. فکر کنم در آینده مانند تو شود.. .