کتاب جریانشناسی تفکر سیاسی در جهان اسلام توسط محسن مهاجرنیا نوشته شده است. بر خلاف دوران ماقبل مدرن که جوامع از وحدت دینی، ملی و آرامش و همسویی درونی برخوردار بودند، دنیای جدید، دوران چالشها، ناهمگنیها، تنوعها، تکثرها و گفتمانهاست.
امروزه در درون هر واحد سیاسی به نام کشور گفتمانهایی وجود دارد که نشان میدهد در درون آن کشور تنها یک دیدگاه وجود ندارد و همه یک جور نمیاندیشند.
گاهی تکثر افکار در قالب شخصیتهای ذینفوذ و گاهی در قالب احزاب، گروهها و جناحهای سیاسی، ظهور و بروز دارد و گاهی هم در طی زمان در درون لایههای اجتماعی و طیفهایی از جامعه نفوذ کرده و به مطالبه گستردهای تبدیل شده است.
کتاب جریانشناسی تفکر سیاسی در جهان اسلام، سه هدف اساسی را دنبال میکند؛ الف: مطالعه دقیق فرآیند مناسبات دین و جامعه و مواجهه اندیشههای اسلامی با دنیای مدرن است که در قالب جریانهای سیاسی در گستره جهان اسلام ، شکل گرفته است.
ب) شناخت اندیشهها و ایدئولوژیهایی که با تکیه بر مبانی فکری اعتقادی و دیدگاههای سیاسی فرهنگی و اقتصادی آنها در بستر جامعه به وجود آمده است. ج) ترسیم صورتبندی نوینی که زمینه مطالعه تطبیقی را فراهم آورد و با سهولت بتوان جریانهای مجدد متجدد و متجمد را شناخت و در مورد مواضع و عملکرد آنها داوری کرد.
با عنایت به کاستی روشهای صورتبندی که نمیتوانند همه جریانها را به طور دقیق و شفاف مرزبندی و مشخص نماید. هر جریان در قالب یک رهیافت سیاسی مستقل و در یک فصل جداگانه با چارچوب مشخص در این کتاب بررسی شده است.
ی) سلفیه وهابی
چهارصد سال بعد در اواسط قرن دوازدهم، یک تن روحانی حنبلی به نام شیخ محمدبنعبدالوهاب، که طلبه مدرسه دینی حنابله در درعیه از روستاهای فلات نجد شبهجزیرةالعرب بود، تحت تأثیر ابنتیمیه، قرار گرفت و به تکفیر بومیان مسلمانان پرداخت و با همکاری محمدبنسعود، این اندیشه را بر حجاز، حاکم کردند و از ابتدای ظهورشان، تعدی و تجاوزاتی بر عدهای از ممالک و شهرهای اسلامی روا داشتند، که حمله به عراق و اردن و کشتن اهالی کربلا از نمونههای آن است.
او در قیاس با ابنتیمیه جایگاه پایینتری داشت. نه دانش ابنتیمیه حرانی را داشت و نه اهداف بزرگ او را. ابنتیمیه در جامعه متمدن شام به خصوص دمشق مرکز ارتباطی سه حوزه تمدنی عراق و مصر و آناطولی نشوونما یافت و در اغلب دانشهای زمانه خویش تبحر داشت و حداقل گزارهای که میگفت مفردات آن را میشناخت و دغدغه دینی عصر را به خوبی ترسیم میکرد، به وحدت جهان اسلام و تأسیس مجدد خلافت اسلامی میاندیشید و میخواست همه را در لوای واحد تحت امر سلطان واحد جمع نماید و کسانی که خواهان خروج از تحت امر سلطان مسلمان بود تکفیر میکرد؛ اما ابنعبدالوهاب تنها به سلطنت درعیه و حکومت امیر واحه بیابان نجد فکر میکرد و دشمنان امیر دشمنان وی و الزاماً دشمن خدا بود و کافر خوانده میشدند.
گفتنی است که یکی از منقرض کنندگان خلافت عثمانی، شورشهای مکرر وهابیان و دیگر بدویان است. از قضا سواد وی از معدود کتاب و جزوه فقهی تجاوز نمیکرد. سطح تعلیم و تربیت او از بیابانهای نجد و بدویان ساکن آن فراتر نبود و از اینرو تعالیمش برای ذائقه تند و بسیط بدویان شیرین آمد. آنچه کار وی را آسان نمود، تدبیر و شمشیر امیر عبدالعزیز آلسعود بود.. .