کتاب جریان های فرهنگی ایران معاصر (1340-1357)، اثر رضا بیگدلو؛ به موضوع بررسی جریانهای فرهنگی در دو دهه منتهی به انقلاب اسلامی میپردازد. از دیگر وجوه اهمیت این پژوهش فهم عوامل و زمینههای شکلگیری انقلاب اسلامی است.
با وجود اینکه این پژوهش ماهیت مستقلی دارد، اما از آنجایی که سیر جریانهای فرهنگی در پایان سلسله پهلوی و در آستانه انقلاب اسلامی به مسلط شدن جریان بومیگرا و مذهبی و همهگیر شدن ارزشها و باورها و هنجارهای مربوط به آنها منجر شد، مطالعه این جریانها در فهم علل پیروزی انقلاب بسیار مفید خواهد بود.
فرضیه اصلی پژوهش این است که دگرگونی در آرایش جریانهای فرهنگی و برتری جریان فرهنگی بومیگرا و نوگرای دینی در دهه ۴۰ و ۵۰ را باید در تحولات درونی این جریان و همچنین دگرگونی در دیدگاههای جریان فرهنگی چپ دانست.
فرهنگ به معنای گسترده آن را میتوان نظامی از باورها، ارزشها، سمبلها، رفتارها و مصنوعاتی دانست که اعضای یک جامعه در تطبیق جهانشان و در رابطه با یکدیگر به کار میبرند و از راه آموزش و تربیت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
این تعریف نه تنها الگوهای رفتاری، بلکه الگوهای اندیشه که شامل معانی مشترکی است که اعضای یک جامعه به پدیدههای گوناگون طبیعی، فکری و از جمله دین نسبت میدهند را در بر میگیرد. روش این پژوهش به شیوه تاریخی و با تکیه بر منابع کتابی، اسناد، مجلات و شواهد دیگر است.
کتاب جریانهای فرهنگی ایران معاصر (1340-1357) به عنوان یک پژوهش بنیادی، در صدد است، بدون گرتهبرداری غیر خلاق از نظریههای موجود در علوم اجتماعی و سیاسی، به کشف و توصیف جریانهای فرهنگی ایران در این دوره بپردازد.
رویکرد علمباوری
اگر چه دهههای ۲۰ و ۳۰، دوران چیرگی قرائت علمی از دین و تفسیر آن بر اساس دستاوردهای جدید علمی بود، این گرایش در دهههای ۴۰ و ۵۰ توان کمتری به حیات خود ادامه میداد. شخصیت بارز و چهرهی اصلی این گرایش در این دو دهه، همانند دهههای پیش، مهندس مهدی بازرگان بود. بازرگان، به عنوان مهمترین نمایندهی نوگرایی دینی با رویکرد علمگرایی در دهههای ۲۰ و ۳۰، در دهههای ۴۰ و ۵۰ نیز همچنان در عرصههای فکری، اجتماعی و سیاسی حضوری فعال و گسترده داشت.
رویکرد بازرگان در دهههای گذشته بر محور علمباوری و عرضهی تفسیری عقلگرایانه با تکیه بر آزادیخواهی بود. وی به ادامهی نگارش آثار خود در این زمینه با تاکید بر علمگرایی و آزادیخواهی به عنوان دو رکن اساسی اندیشهاش ادامه داد. بازرگان در تفسیرهای خود از دین و قرآن زبان علمی و تجربی را بر زبانهای فلسفی و کلامی ترجیح میداد.
با وجود استفاده از این زبان جدید، تفسیرهای وی از دین و قرآن هیچگاه ساختار شکنانه نبود و با معتبر دانستن تفسیرهای گذشته، هیچگاه آنها را زیر سوال نمیبرد. تفسیر بازرگان با رویکرد تجددگرایان به دین و مذهب نیز متفاوت بود.. .