کتاب سلوک در مکتب سلیمانی، اثر محمدجواد رودگر؛ ترکیبی از ادبیات عاطفی-احساسی، عقلی-ادراکی و عرفانی-اشراقی است که جنبه حال و قال دارد.
مکتب سلیمانی، مثل هر مکتب دیگری دارای ساحت بینشی-نگرشی، گرایشی-منشی و کنشی-روشی است که اگر بخواهیم با ادبیات عصری از آن یاد کنیم، مکتبی است که دانش و ارزش یا (هست) ها و (باید) ها و به بیان دیگر جهانبینی و ایدئولوژی را توأمان دارد.
در این مکتب (معرفت) با گزاره: (اول الدین معرفته) و (محبت) با گذاره: (هل الدین الی الحب) پشتیبان (شریعت) و گفتمان مسلط بر آن (توحید) است. مکتب سلیمانی در منظومه معرفتی، معنویتی و تربیتی امام و رهبری، قابلیت بیان و تبیین دارد... اگر میخواهیم به این مکتب راه یابیم اولاً باید زیست اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی سردار را مورد مطالعه و مداقه قرار دهیم... ثانیا باید سبک زندگی سردار را در ارتباط با خدا، خود، خانواده و جامعه در پرتو ارتباط با زیست پیامبر و عترت طاهره (ع) و نقشه راهی که شریعت حقه محمدیه (ص) تعیین و تبیین کرد، تنظیم نموده و در متن زندگیاش تشخیص و تعین بخشیم تا به مکتب او پی ببریم. در مکتب سلیمانی، عقل و عشق معاضد هماند نه متضاد با هم.
این کتاب نوشتهای است که در حالات و روحیات متنوع با روح و رویکردهای متکثر تحت عناوینی لباس تشخص یافت. بیایید با مطالعه کتاب سلوک در مکتب سلیمانی، معرفت خود را در شناخت بیشتر و بهتر سردار دلها بیشتر کنیم.
صدق قول و فعل
گفتار و رفتار سردار سلیمانی (مصدق) یا تصدیقکننده هم بودند، معنای ایمان و مومن نیز همین است که قول او فعلش و فعل او قولش را تصدیق کند. هر چه سلیمانی بزرگتر میشد رشد ایمانی و معنوی بیشتری کرده و این صدق در زبان و عمل او شدیدتر می شد؛ یعنی سلیمانی در سلوک خویش در جا نزد یا پسرفت و عقبگرد نکرد، بلکه پیشرفت داشت و رو به جلو و رشد بود به بیان دیگر حرکت ارتقایی داشت، نه ارتجاعی.
او جلوتر که میآمد پختهتر و در این اواخر گداختهتر میشد، چنان گداختگی که قدرت تحمل زندان تن و طبیعت را نداشت و در فراق دوستان راستانش میسوخت و توانایی درد هجرانشان را نداشت و با نام و یادشان مثل ابر بهاران اشک از چشمان پاکش بر چهره نورانیاش جاری میگشت، گاهی در جمع هقهق و گاهی با صدای بلند گریه میکرد... آنگاه که حسین (محمد حسین یوسف الهی) قائم مقام واحد اطلاعات-عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان حرف میزد بند دلش پاره میشد و آتشفشان درونش باز شده و چشمانش باریدنی میگرفت که تمام نشدنی بود.. .