کتاب کاش برگردی به خاطرات شهید زکریا شیری از زبان مادر میپردازد که همرزم شهید حمید سیاهکالی مرادی بوده است. نویسنده این کتاب محمد رسول ملاحسنی و انتشارات آن نظیر شهید کاظمی میباشد.
نویسنده کتاب کاش برگردی که قبلا با کتاب یادت باشد نگاهی عاشقانه به زندگی مدافعان حرم داشته است، این بار در کتاب «کاش برگردی» در نگاهی تازه، داستان زندگی یکی از شهدای مدافع حرم را از زبان مادر شهید به روایت می نشیند و در صفحات مختلف نکات تربیتی یک زندگی ساده را با روایتی داستانی و جذاب تقدیم خوانندگان می کند.
ملاحسنی درباره ی کتاب کاش برگردی میگوید: «اول
این «د ر ا م» تنها «م ر ا د» دل ما بر «م د ا ر» زندگی یک «م ا د ر» نیست؛ بلکه مادرانه ای برای همۀ نسل هاست. آینه ای روشن از همۀ مادرانی که از جگرگوشه هایشان گذشتند تا ما طعم تلخ ناامنی را نچشیم. این مادرانه فرصتی برای مرور تلاش همۀ مادران این سرزمین در تربیت نسل بالندۀ مدافعان غیرت و شهامت است.
دوم
معتقدم کتاب یادت باشد پنجره ای عاشقانه بود بر از خود گذشتن و کتاب کاش برگردی پنجره ای مادرانه است برای از کجا آمدن. کاش برگردی روایت تربیت حمیدها و زکریاهای عصر ماست.
سوم
اعتراف می کنم آنچه نوشته شده، تنها یک پنجره از افق مبارک شهید زکریاست.»
این کتاب در دوازده فصل به انضمام تای تمت و نگارخانه نوشته شده است.
دستش را که گرفتم یخ کرده بود، پاهایش می لرزید، رو به من گفت: عزیز نمی تونم راه برم، منو بغل می کنی؟
یک دستی فاطمه را بغل کردم و با دست دیگرم دوچرخه اش را گرفتم و راه افتادم، فاصله زیادی تا خانه نبود ولی آن چند دقیقه خیلی سخت گذشت، فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک می ریخت و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است سنگ صبور این خانواده باشد.
هر چه جلوتر می رفتیم فاطمه محکم تر مرا بغل می کرد، می دانستم آغوش پدر می خواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر شهید را حس می کردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم.
...
ساعت دو که می شد، یکی یکی می آمدیم پشت پنجرۀ آشپزخانه. سر کوچه را نگاه می کردیم، ته دلمان می گفتیم: یعنی می شود امروز زکریا را ببینیم؟ دوباره مثل همان سال ها همین ساعت ها بیاید سر سفره بنشیند و باهم ناهار بخوریم؟ داخل اتاق سابق زکریا شده بود محل ندبه های ما. حدیث کسا و زیارت عاشورا می خواندیم. کارمان شده بود توسل و دعا و نذر تا یک خبر قطعی از وضعیت زکریا به ما برسد. الهه دقایق طولانی به سجده می افتاد و ذکر «یا غیاث المستغیثین» را زمزمه می کرد. نه می توانست جلوی فاطمه بلند بلند گریه کند، نه می توانست با این وضعیت بارداری این همه غصه را داخل خودش بریزد. کربلایی وقتی الهه را در این وضع می دید، با گریه به من می گفت: «الهه رو بلند کن. طاقت دیدن گریه هاشو ندارم. این همه سجده و گریه برای کسی که بچه توی شکم داره خوب نیست. اگر اتفاقی برای خودش و یادگار به دنیا نیومدۀ پسرمون بیفته، چه خاکی به سرمون بریزیم؟ آرومش کن و بهش بگو توکلش به خدا باشه.»
امکان دانلود کتاب الکترونیکی کاش برگردی، در اپلیکیشن فراکتاب فراهم است. پس از دانلود میتوانید آن را در کتابخوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید و از خواندن آن لذت ببرید.
زکریا شیری در تاریخ ۱ آذرماه سال ۱۳۶۵ در روستای گرماب خدابنده زنجان چشم به جهان گشود. پدرش شعبانعلی و مادرش رقیه آقائی نام داشت. زمانی که زکریا دوران ابتدایی را به پایان رساند خانواده شهید شیری به قزوین آمدند. این شهید بزرگوار در خانوادهای مذهبی و ۹ نفره زندگی میکرد ۳برادر و ۳ خواهر داشت که دو تن ازبرادرانش طلبه هستند؛ او فرزند دوم و پسر ارشد خانواده بود.
چهارم آذرماه سال ۱۳۹۴، در حلب سوریه و بر اثر انفجار تله ی انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده شهید شد و تا ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ پیکرش مفقود بود.
نسخه صوتی این کتاب با گویندگی خانم زیبا بروفه در فراکتاب منتشر شده است و در دسترس شماست.
از دیگر آثار نویسنده ی کاش برگردی می توان به کتاب یادت باشه و کتاب هواتو دارم اشاره کرد.
نسخه الکترونیک این کتاب را در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و بدون نیاز به اینترنت آن را مطالعه نمایید. همچنین امکان خرید کتاب کاش برگردی نسخه چاپی با تخفیف ویژه در فراکتاب فراهم شده است.
مشخصات رمان کاش برگردی در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | شهید کاظمی |
نویسنده: | محمدرسول ملاحسنی |
گوینده: | زیبا بروفه |
تعداد صفحه: | 288 |
موضوع: | شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادر شهید |
قالب: | pdf اختصاصی، صوتی و چاپی با تخفیف ویژه |
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی بود شهید زکریا شیری یکی از بهترین کسایی هستن که فک میکنم میتونه رفیقم باسه...
خیلی عالیه...
درود خداوند به شهیدان و خانواده ایشان، زندگی شهید و سپس قلم نویسنده بینهایت عالی است لذت بردم و واقعا این چنین...
کتاب بسیار خوب و زیبایی بوددوست دارم فاطمه را بغل کنم و ببوسمش...
واقعا کتاب عالی و زیبایی بود اجرتون با شهدا...
کتاب عالی بود...خیلی گریه کردم...
خیلی عالیه...