کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم! به قلم زیبای زینب شکوهی و تصویرگری نفیسه بهروزی؛ درباره زندگی شهدای جنگ تحمیلی که حاوی خاطرات کودکی و نوجوانیشان است، به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان به نگارش درآمده است.
امیدوارم این داستانهای کوتاه سبب ایجاد انگیزهای هرچند کوچک در فرزندانمان برای آشنایی و شناخت بیشتر با این ارواح پاک و آسمانی شود.
جیبهای وارونه
سمیره از همه دخترها بزرگتر بود و به همین خاطر زودتر از بقیه، کارهای خانه را یاد گرفته بود. یکی از کارهای مهمی که او خیلی در آن مهارت داشت، خیاطی کردن بود. او برای همه خواهرها و برادرهایش لباس میدوخت.
توی دخترها مریم بیشتر از بقیه به خیاطی علاقه نشان میداد و هر وقت سمیره بساط دوخت و دوزش را راه میانداخت، این مریم بود که مینشست کنارش و با دقت نگاه میکرد او چه کار میکند تا خوب یاد بگیرد. یک روز که سمیره مشغول خیاطی بود مریم گفت: "به من هم یک تکه پارچه میدهی؟!"
سمیره گفت: "میخواهی چه کنی؟ مگر بلدی بدوزی؟!" مریم اصرار کرد که میتواند بدوزد و پارچه میخواهد. سمیره هم مقداری پارچه به او داد. عصر که همه توی حیاط جمع بودند و هندوانه میخوردند، مریم همانطور که چیزی را پشتش قایم کرده بود، آمد سمت سمیره و مادر؛ بعد دستش را بیرون آورد و جلوی سمیره گرفت.. .