کتاب پیش از آن که قهوه سرد شود (2) نوشتهٔ توشیکازو کاواگوچی و ترجمهٔ گیتی اشرفیان است. نشر آلاچیق کتاب، این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
در یکی از کوچه پس کوچههای حقیر توکیو، کافهای وجود دارد که بیش از صد سال است که از مشتریان با قهوه پذیرایی میکند. با این تفاوت که این قهوهخانه به مشتریانش خدمت ویژهای عرضه میکند: شانس سفر به زمان گذشته.
نویسندۀ این داستان، حکایاتی از چهار مشتری جدید را روایت میکند؛ مشتریانی که هر کدام به دنبال استفاده از فرصتی هستند که کافۀ فونی کولی فونی کولا در اختیار آنها میگذارد. در میان چهرههایی که برای خوانندگانِ جلد اول این داستان آشناست، نویسنده شخصیتهای جدیدی را معرفی میکند: مردی که به گذشته سفر میکند تا بهترین دوستش را ببیند که ۲۲ سال پیش در گذشته است، پسری که نتوانسته است در مراسم خاکسپاری مادرش حضور پیدا کند، مردی که برای ملاقات دختری که شانس ازدواج با او را نداشته است، به گذشته سفر میکند، کارآگاهی که هرگز موفق به دادن هدیهای به همسرش نشده است و...
این داستان زیبا و بیتکلف قصۀ انسانهایی را روایت میکند که برای ادامۀ زندگی خود، باید با گذشتۀ خود مواجه شوند. نویسندۀ داستان، کاواگوچی، بار دیگر خوانندۀ داستان را به پرسیدن این سؤال از خود فرا میخواند: اگر میشد به گذشته برگردم، چه چیزی را در زندگی خویش تغییر میدادم؟ اگر میتوانستی به گذشته بازگردی، چه کسی را میخواستی ببینی؟
گوتارو چیبا ۲۲ سال تمام، به دخترش دروغ گفته بود. رمان نویس روسی، فِئودور داستایِفسکی جایی نوشت: «سختترین چیز در زندگی، زیستن بدون دروغ است!»
مردم به دلایل متفاوت دروغ میگویند. بعضی از آن ها برای آنکه خود را درخور توجه یا دوستداشتنی جلوه دهند، دروغ میگویند و برخی دیگر برای فریب دیگران این کار را میکنند. دروغ میتواند باعث آزردگی شود. اما در عین حال، باعث جَستن از خطر نیز میشود. دروغگویی، صرف نظر از دلایل آن، اغلب اوقات منجر به پشیمانی میشود.
گوتارو در چنین مخمصه ای گرفتار بود.
دروغی که گفته بود، مایۀ دردسرش شده بود. او در بیرون از کافهای که شانس سفر در زمان را به مشتریانش میداد، چپ و راست گام برمیداشت و زیرلب با خود چیزهایی میگفت، از قبیل: «ابداً دلم نمیخواست دراینباره دروغ بگم.»
کافه که چند دقیقه پیاده از ایستگاه جیمبوچو در مرکز توکیو فاصله داشت، در پس کوچهای باریک، در منطقهای که بیشتر ساختمانهای اداری در آن قرار داشت، واقع شده و با تابلویی که نام کافۀ فونی کولی فونی کولا روی آن حک شده بود، خودنمایی میکرد. کافه در زیرزمین قرار داشت. به همین خاطر اگر تابلو نداشت، مردم بیآنکه متوجه آن شوند، از کنارش میگذشتند.