کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید، نوشته «میچ آلبوم» نویسندهٔ آمریکایی رمان پرفروش «سهشنبهها با موری» است. این کتاب با ترجمهٔ زهرا افشار در نشر آلاچیق کتاب چاپ شده است.
میچ آلبوم نویسنده کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید، جنبههای دیگری از بهشت را به ما نشان دهد، مثل اینکه چرا به این دنیا آمده ایم. بهشت را اینگونه معرفی می کند، که انسان در آن به آگاهی دست پیدا می کند و نیت افراد در رفتار آنها را درمی یابد. آنگاه که کینه ها پایان می یابد، راه رسیدن به بهشت هموار می گردد.
این داستان درباره مردی به نام «ادی» است و از پایان آغاز میشود؛ آن هم با مرگ ادی زیر آفتاب.
آخرین ساعت زندگی ادی مثل خیلیهای دیگر در «روبی پیر»، پارک تفریحی کنار اقیانوسی خاکستری، سپری شد. پارک به جذابیتهای معمولی همچون گردشگاه، چرخ و فلک، ترن هوایی، ماشینهای کوچک برای بازی، دکه شکلات فروشی، دالانی که در آن به دهان یک دلقک باز میشد، تفنگهای مخصوص آب بازی و نیز وسیله بازی جدیدی به نام «سقوط آزاد فردی». دقیقاً همان جایی که قرار بود ادی کنار آن کشته شود. در حادثهای که خبرش در روزنامههای سراسر ایالت پخش میشد.
شغل ادی رسیدگی به وسایل بازی بود. باید همیشه آن را صحیح و سالم نگه میداشت هر روز بعد از ظهر کشتی در پارک میزد و همه وسایل بازی، از چرخ و فلکهای غولآسا گرفته تا سرسره آبی را بررسی میکرد تا مطمئن شود خبری از تختههای شکسته، پیچهای شل شده و تسمههای فولادی فرسوده نیست.
ادی در ۵۰ دقیقه آخر عمرش روی این کره خاکی، برای آخرین بار در روبی پیر شروع کرد به گشت زدن. از کنار زوج سالخورده رد شد. دستش را سمت سرش برد و کلاهش را نشانه احترام کمی بالا آورد.
گفت: «رفقا.» آن زوج پیر هم مودبانه سر تکان دادند. مشتریهای ادی را میشناختند. دست کم مشتریهای همیشگی روبی پیر میشناختندش. در واقع هر تابستان او را میدیدند.
اتفاقا امروز، تولد ۸۳ سالگی ادی بود. درست همین هفته گذشته دکتر به او گفته بود که به زونا مبتلا شده است. زونا؟ ادی حتی نمیتوانست زونا دقیقاً چیست.
روزگاری آنقدر قوی بود که میتوانست با هر دستش یکی از واگنهای چرخ فلک را از جا بلند کند. البته ماجرا مربوط به خیلی وقت پیش است.
«ادی! من رو بگیر، من رو بگیر...»
۴۰ دقیقه تا پایان عمر ادی باقی مانده بود. راهش را به سمت ترن هوایی ادامه داد. حداقل یک بار در هفته سوار همه وسایل بازی میشد تا از استحکام ترمزها و فرمانها مطمئن شود.
امروز نوبت ترن هوایی بود. به این یکی، «ترن ترسناک» میگفتند. بچههایی که الی را میشناختند با داد و فریاد از او میخواستند که با آنها سوار چرخ و فلک شود.
ای دود مقدس! آنها چاقند، آنها لاغرند. مرد وحشی را ببینید
در واقع آن نمایش بود. خانه عجایب. تالار هیاهو. ادی یادش آمد که همه آنها حدود ۵۰ سال پیش تعطیل شده بودند. تقزیبا همان زمانی که تلویزیون همگانی شد و مردم برای تفریح کردن نیازی به این نمایشها نداشتند.
«خوب به این وحشی نگاه کنید. عجیب و غریبترین معلولیت...» ادی با دقت به ورودی تالار نگاه کرد. به افراد عجیبی برخورد. مثل «جالی جین» که بیش از ۲۵۰ کیلو وزن داشت و دو نفر مرد لازم داشت از پلهها بالا ببرندش. خواهران دوقلو به هم چسبیده که یک ستون فقرات داشتند و ساز میزدند، مردانی که شمشیر را میبلعیدند، زنان ریشدار و دو برادر که آنقدر ریششان را بلند کرده و به نفت آغشته کرده بودند
که مثل لاستیک شده بود؛ طوری که به شکل تودهای از بدنشان آویزان بود. وقتی ادی بچه بود، دلش برای اعضای گروه نمایش میسوخت. آنها مجبور بودند در غرفهها و روی سکوها و گاهی پشت نردهها بنشینند، در حالی که بازدید کنندگان از جلویشان میگذرند و به آنها اشاره میکنند و جارچی آنها را عجیب الخلقه میخواند. این صدا صدای جارچی بود: «فقط تغییر مخوف سرنوشت میتواند مردی را به این وضع رقت بار بیندازد. ما او را از دورترین نقاط جهان به اینجا آوردهایم تا شما تماشایش کنید.»
ادی وارد سالن عمومی تاریک شد. صدا بلندتر میشد: «این روح دردمند از نابهنجاری طبیعت رنج برده.» صدا از آن طرف صحنه میآمد: «فقط اینجا در نمایش غیرعادیترین موجودات جهان میتوانید از نزدیک...»
ادی پرده را کنار زد. «میتوانید از نزدیک غیر عادیترین...» صدای جارچی قطع شد و ادی با ناباوری قدمی به عقب برداشت. روی صحنه مردی میانسال با شانههای افتاده و کم عرض و از کمر به بالا برهنه روی صندلی نشسته بود.
موهایش کاملا از ته کوتاه شده بود و لبهایش باریک و صورتش کشیده بود. اگر به خاطر ویژگی خاصش نبود...
با مطالعه این کتاب و دنبال کردن شخصیت اصلی، یعنی همان ادی پی به این موضوع میبریم که کسانی که مانند ادی به زندگی پوچی می رسند، برای چه به این دنیا آمده ایم و چه تاثیراتی بر روی اطرافیان و حتی گذشتگان یا آیندگان داریم. ولی این کتاب نشاطی که مد نظر می باشد را از نظر برخی مخاطبان ندارد.
در بیشتر ترجمه ها، عنوان کتاب «پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید» ترجمه ش است. فقط با ترجمه ی زهرا افشار « پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنی» بیان شده است.
برای دانلود کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید بصورت الکترونیکی به اپلیکیشن فراکتاب مراجعه کنید و پس از دانلود در خود اپلیکیشن از مطالعه آن لذت ببرید.
مشخصات کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنی در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | آلاچیق کتاب |
نویسنده: | میچ آلبوم |
گوینده: | زهرا افشار |
تعداد صفحه: | 186 |
موضوع: | رمان خارجی |
قالب: | الکترونیک |