شطرنجباز نوشته نرجس شکوریانفرد منتشر شده انتشارات عهد مانا است.
شطرنجباز داستانی امنیتی_جنایی بر اساس یک پروندهی واقعی نوشته شده است، اما اسامی شخصیتها و مکانها به دلایل امنیتی واقعی نیست و هرگونه تشابه اسمی تصادفی است!
دستانش را دو طرف میز قهوهای میناکاری گذاشت و تمام وزن هشتاد کیلوییاش را انداخت روی آن. چشمان سبز تلخش را چنان دوخت به مهرهها که فرمانروایی بر بردگانش، یا چوپانی بر گله گوسفندانش!
سکوت و سکون مهرهها تمرکزش را بیشتر میکرد و او را فراتر از بازی با آنها، میبرد تا جابهجا کردن انسانهای جاندار و ظاهراً مختار!
نگاه از سیاه و سفید صفحه گرفت و خودش را رها کرد روی صندلی کنار میز! میلش به نوشیدن دستش را بالا آورد تا زنگ کنار میز را فشار بدهد و دوباره نگاهش را دوخت به صفحهای که هنوز مهرههای آن تکان نخورده بود. گاهی هفتهها کسی را به بازی دعوت نمیکرد و گاهی هم شبش را کنار صفحه روز میکرد و هم روز را با فکر حرکت بعدی به شب میرساند. از نوجوانی مهمترین سرگرمی و بازیش برای قدرتنمایی، نشاندادن تسلطش بر سیاه و سفید شطرنج بود. لذت میبرد از اینکه حریفش را به تکاپو بیندازد، حتی گاهی حرکتی عمدی به مهره میداد تا حریف کمی حس برتر بودن در زمین داشته باشد و بعد مستاصل بشود و او بازی را طول میداد تا با دیدن دست و پا زدن حریف ته دلش بزمی به شادی راه بیندازد و لحظاتی را به خوشی بگذراند؛ اما حالا نه حریفش را باید دست کم میگرفت و نه زمان را باید میسوزاند.
با حس سوزش چشمانش پلک زد و سرش را بالا گرفت، لب در هم کشید و نگاه گرداند روی تمام وسایلی که در سکوت کنارش بودند و هیچ دخالتی در تصمیماتش نداشتند. لبخند به صورتش نشست؛ سکوت و سکون اطرافش را دلیل قدرتش نمیدانست اما به هر حال به آن نیاز داشت و حالش را خوب میکرد.