در پیشگفتار این کتاب به قلم مزینانی آمده است: «اتفاقی افتاد و با دو نفر آشنا شدم؛ یکی از آن ها وقتی دنیا آمده بود، مومنی در چهره اش، بزرگ و فخرآفرینی دیده بود و بعد از اذان و اقامه گفتن در گوشش، نام او را اکبر گذاشته بود.
به سن و سال جوان بود و لحظه وصال، عمری بیشتر از علی اکبر حسین(ع) نداشت. دیگری، شیر کارزار بود و پیر دنیا. رفقا و هم رزم ها به نام میثم می شناختندش. میثم وار زبان بران و حق گویی داشت که در محکمه ظلم، به مصلحت حفظ جان هم غلاف نشد. شجاعتش کم نظیر و مایه مباهات دیگران بود.»
این کتاب روایتی است از لحظات زندگی همان پیر و جوانی که نویسنده در مقدمه به آن ها اشاره کرده است. داستان از دیالوگ یک زن و شوهر به نام صفدر و مریم آغاز می شود که نگاشته های کتاب نشان از فاصله سنی زیاد مرد از زن دارد. مردی که پیش از ازدواج با این دختر، همسر دیگری داشته و دختری به نام خدیجه از او به یادگار مانده است و همچون آداب و رسوم سنتی گذشته، مرد، مریم را از پدرش خواستگاری کرده و پدر نیز به اصطلاح بله را گفته و او را روانه خانه بخت کرده است و ...
کنگره :
PIR8203 /ز925ش9 1396
شابک :
978-600-96389-4-9
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام وقتتون بخیر اسم دختری که از همسر ملا صفدر به یادگار مانده مرحومه فاطمه بوده... مرحومه فاطمه مادربزرگه پ...