کتاب خیال سبز برگ نوشته جناب آقای رضا طاهری منتشر شده در نشر متخصصان است. نویسنده در مورد کتاب خود می گویید:
باسلام ودرود خدمت شما مخاطب گرامی ودوست دار شعر وغزل بنده سعی کردم دراین مجموعه عشق واحساس را بانگاهی آسمانی در قالب بی جان کلمات جان بخشم. سال هاست این هنر خدادادی را در درون خود پرورش داده ام.
و سعی کردم دربهترین زمان و با پختگی کامل هنرم را به پیشگاه شما عرضه کنم شعر چیزی جز به موسیقی رسیدن کلام نیست شعر زیبای آفرینی با زبان است. زبان شعر زبان خبر نیست زبان برای شاعر هدف است نه وسیله و شاعر به یاری آن احساسات خود را – که معمولاً احساسات همه انسان ها نیز هست .
نسبت به واقعیات مسائل حیات زیبا نشان می دهد و زبان زیبای شعر که تجسم بخش عواطف سرشار شاعر درلحظات شور و جذبه و ناخود آگاهی است در خواننده و شنونده همان شور و حال شاعر را بر می انگیزد و در عواطف او نفوذ می کند. شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است در زبان . ساختار گرایان شعریت شعر را در خود ساخت زبان جستجو می کنند و معتقدند زبان شعر زبانی است نا متعارف و غریب همان که « آشنایی زدای » اصلاح شده است.
بدیهی است که زیبایی زبان هم در شعر است و هم در نثر اما ترفندهای ادبی در شعر بیشتر از نثر بکار می روند و همین ترفندها و آرایه های ادبی است که زبان را به شعر تبدیل می کنند . این آرایه ها ابتدا همه بدیع نامیده می شوند بعدها بخشی از آنها که به بررسی شیوه های خیال انگیز (تشبیه ، استعاره ، مجاز ، کنایه ) می پرداخت از بدیع جدا شد و در علم دیگری به نام بیان جای گرفت.
به نظر بنده نیازانسان امروز به هنر بویژه ادبیات بدلیل سرخوردگی وپیدا نکردن خوداست چنانکه حضرت مولانا می فرمایند.انسان هم سرخوشی دارد هم سرخوردگی. سرخوش بودن یعنی سرور و سرخوردگی وقتی است که انسان بعد معنویش را فراموش می کند و در ابعاد دیگر می خواهد خرسندی پیدا کند، در حالی که انسان سرخوشی می خواهد، با سرخوردگی مواجه می شود. بعد معنوی انسان، مرکز هستی انسان است، وقتی که آدم مرکز را فراموش کند، پیرامون هم فراموش می شود. تفرقه همان سرخوردگی است و به جای سرخوشی، سرخوردگی به دست می آید.
اگر پر از معنی شدی و به معنی اشتغال پیدا کردی و در معنی فرو رفتی، دیگر پراکنده نیستی،بشر امروز، منظورم بشر اسیر تکنولوژی است، به جز تجربه حسی، به چیز دیگری نمی اندیشد و بر این باور است که آنچه هست در تجربه حسی به دست می آید ولاغیر.
ایخوشا یاری که دلداری کند بر من بیچاره او یاری کند
فکر باران در خیال سبز برگ تا خزان بیکسی کاری کند
در نوازشهای باد با شاخ بید یاد من یاد مه پاری کند
کشتی مادر کف طوفان کیست هر طرف هر سو نگهداری کند
انتظار آمدن در کنج شب تا سحر از ما پرستاری کند
برنخیزد از دل آسودگان گرمی آهی که غمخواری کند
مرغ اندیشه کجا پران شده تا بیاید در غمت زاری کند
میزند زخم و نمیگوید چرا کاش فکر این گرفتاری کند
طاقتم بیتاب گردید ای امان گرچه او از شکوه بیزاری کند
نظر دیگران //= $contentName ?>
واقعا بی نظیربود...