رهایی؛ نمایش نامه ای در دو پرده نوشته مارشال نورمن است که خدیجه طاهری فرد و لیلا اکبرآبادی آن را ترجمه کرده اند. این نمایش برای اولین بار در سالن هنرپیشگان لوئیز ویل کنتاکی به روی صحنه رفت. نخستین اجرای این نمایش توسط گروه تئاتر مرکزی لوس آنجلس تولید شده و اجرای اصلی آن با گروه نمایشی فونیکس در شهر نیویورک بوده است.
درباره کتاب رهایی
حوادث این نمایش در یک آپارتمان واقع در یک محله قدیمی در مرکز شهر لوئیز ویل و در زمان حال اتفاق می افتد.
هر دو پرده نمایش در یک اتاق کثیف و تیره در یک قسمت تصادفی از مرکز شهر لوئیز ویل در کنتاکی اجرا می شوند. یک تخت دو نفره و یک صندلی در اتاق است. همچنین در این اتاق یک دستشویی، یک فر و یک یخچال و یک کانتر به همراه چند تا کابینت نصب شده در بالای آن، وجود دارند.پرده هایی کثیف میله های بیرون پنجره اتاق را پوشانده اند. یک کمد کنار درب حمام قرار دارد. درب آپارتمان به سمت راهرو باز می شود. یک راهروی باریک در بالای آپارتمان قرار دارد و صحنه از سمت راست با پله به یک سلول زندان متصل می کند. در جلوی صحنه نمایش یک پاگرد قرار دارد که به همراه سمت چپ صحنه، چهار دیواری آپارتمان برای اجرای صحن هایی که در گذشته اتفاق افتاده اند را کامل می کند. آپارتمان باید مانند یک زندان به نظر بیاید.
داستان درباره آرلین یک زن لاغر و کشیده است که در سنین اواخر بیست سالگی اش به سر می برد و به جرم قتل به ۸ سال حبس محکوم شده است. آرلی هم شخصیتی است که نقش آرلین در پیری را بازی می کند. آرلی گویای خاطرات آرلین از خودش است که برای او ترس، تحقیر و حتی توهین های کلامی را به ارمغان می آورد. این خاطرات مدام به ذهن او خطور می کنند، گاه به او حمله می کنند و گاهی به او اخطار می دهند. اما هیچ وقت از ذهن وی پاک نمی شوند.
گزیده کتاب:
آرلی: من چه طوری می تونم ثابت کنم که اینجا هستم؟
واردن: تو می تونی نامه بنویسی و یا ملاقات داشته باشی.
آرلی: تو فقط داری منو سرکار می ذاری. تو هیچ وقت نمی ذاری من از این جا بروم بیرون. من چهار ماهه که تو این اتاقم.
واردن: آرلی، تو دخترای دیگه رو می بینی که توی آسایشگاه راه می رن و هر کاری دلشون می خواد می کنن؟ اگر تو از انفرادی بیایی بیرون، باید بقیه رو زندانی کنیم. تو می تونی بری دفتر اسناد و بخوای که برات توضیح بدن.
آرلی: هیچ فایده ایی نداره.
واردن: اونا این کار رو برات انجام می دن... اگه تو برای آزادی واجد شرایط باشی، بهت می گن که چند رو زدیگه باید اینجا بمونی. اونا بهت می گن که چند روز انفرادی بودی و چند رو زدیگه باید برای آزادی صبر کنی.
آرلی: من نمی دونم چی کار کرده ام که منو تو انفردی انداختین.
واردن: ولی من می دونم. و اگر یک بار دیگه اون کار رو تکرار کنی و یا کاری شبیه اون انجام بدی دوباره به انفرادی برمی گردی و اینقدر این جا می مونی که یادت بره چه طور این کار رو می کردید.
آرلی: مگه من چی کار کرده ام؟
واردن: فقط یادت باشه چی گفتم.
آرلین: الان، پس... (به نظر می رسد چیزی در ذهنش می گذرد).
آرلی: آخه مگه من چی کار کرده ام؟
واردن: اوه آرلی، امروز کشیش زندان میاد که تو رو ببینه.
آرلی: من نمی خوام کشیش رو ببینم.
واردن: من ازت پرسیدم که می خوای کشیش رو ببینی یا نه؟ نه، من نپرسیدم. من گفتم امروز کشیش زندان میاد که تو رو ببینه. اقای رابرت چرا ین لامپ هنوز عوض نشده؟ (خطاب به نگهبانی که دیده نمی شود. سپس می رود).
آرلی: از اتاق من برو بیرون!