نمایشنامه حول شخصیت هایی پدر، شنبه، گنجشک، روبی، ستاره، ماهی نقره ای، عروسک و شیرک می چرخد؛
«پدر و شنبه که هر یک تفنگ به دوش دارند، وارد می شوند.
پدر: پسرم من دیگه پیر شدم و قدرت شکار ندارم
حالا تو باید مث پدرت یه شکارچی بزرگ بشی
از امروز باید به کار من ادامه بدی
شنبه: پدر من دوست ندارم شکارچی بشم
پدر: تو نباید این جور فکر کنی...
پدر خارج می شود، گنجشک کوچک که زنبیل خرید به دست دارد، وارد می شود. شنبه با دیدن او تفنگش را سمت گنجشک نشانه می گیرد...