کتاب بوستان سعدی، پنجمین اثر از مجموعه «قصه های شیرین ایرانی» است که نویسنده از میان حکایت های شیخ اجل، 37 قصه کوتاه بین 2 تا 5 صفحه ای را برای بازپردازی برگزیده است. به این معنا که «ایجاز» برجسته ترین مشخصه قصه هایی است که به انتخاب سپیده خلیلی کنار هم گرد آمده اند.
داستان حضرت ابراهیم (ع) با پیرمردی که به دین او نبود و قهر خداوند با پیامبرش به دلیل برخورد او با آن پیرمرد در نهایت کوتاهی و اختصار بیان شده است. به طور کلی، ایمان و امید به لطف خدا، وفاداری، تواضع و فروتنی، نوعدوستی و کمک به دیگران، ارزش راستگویی، حکمت الهی، اهمیت جوانمردی، قدر و منزلت تجربه، دوری از مال حرام و ... درونمایه بیشتر قصه های کوتاه و حکمت آموز بوستان هستند که نویسنده در این اثر فاخر گرد آورده است.
انتخاب های سپیده خلیلی از بوستان شاعر بزرگ ایران به گونه ای است که قصه ها برای مخاطب نوجوان و جوان، باورپذیر، جذاب و آموزنده باشد و داستان ها صرفاً دست به نصیحت مخاطب نزند. در بسیاری از این قصه ها که از نظم به نثر آمده اند، حیوانات هم بازیگری مطلوبی دارند. این کتاب با تصاویر هنری فاطمه درت التاج تهرانی تزیین شده است. این نقاشی ها در فضایی کاملاً رئالیستی به اثرپذیری خوانندگان از پیام قصه ها بسیار کمک می کنند.
سپیده خلیلی، متولد 1338 تهران و دارای دکترای روان شناسی بالینی است. کار در حوزه ادبیات کودک را به صورت حرفه ا ی از سال 70 آغاز کرده و تحصیلاتش را در آلمان و سپس در آمریکا ادامه داده است. این نویسنده و مترجم، بیش از 100 کتاب برای کودکان و نوجوانان ترجمه و تألیف کرده است. از فعالیت های او، بر طرف کردن اختلالات رفتاری کودکان و نوجوانان از طریق قصه است. قصه درمانی از فعالیت های وی به شمار می رود.
بوستان سعدی یا «سعدی نامه» نخستین اثر سعدی است که کار سرودن آن در سال ۶۵۵ هجری قمری پایان یافته است. می گویند که بوستان به تعبیری حاصل سفرهای شیخ مصلح الدین است. این اثر در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده شده و در آن حدود 4046 بیت شعر وجود دارد که از نظر قالب و وزن شعری، حماسی به شمار می رود؛ هرچند از نظر محتوا به اخلاق، تربیت، سیاست و اجتماعیات پرداخته است.
عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربیت، شکر، توبه و مناجات 10 باب بوستان سعدی به شمار می رود و سعدی آن را به نام «اتابک ابوبکر بن سعد زنگی» کرده است. این مرد، حاکم شیراز بوده و ولیعهدی به نام «سعد» داشته که تخلص سعدی هم از نام وی گرفته شده است. شاید به همین دلیل است که برخی از ادیبان و اندیشه ورزان معاصر سعدی، او را به خاطر این موضوع حتی تقبیح کرده اند.
روزی، شاه زاده ای با همراهانش از سفر به خانه بر می گشتند. صدای سم اسب ها، گوش ها را کر می کرد و خاکی که از قدم هایشان بلند می شد، چشم ها را کور. شاه زاده از همراهانش دور افتاده بود. همه به جلو نگاه می کردند و کسی عقب افتادن او را ندیده بود. انگار مسابقه ای بود برای زودتر رسیدن. سواران وقتی هلهله کنان به قصر رسیدند، تازه فهمیدند که شاه زاده در میانشان نیست. سراسیمه و وحشت زده بازگشتند.
قدم به قدم همه جا را گشتند. صدایی از گودالی به گوششان خورد. نزدیک تر که شدند، صدایی آشنا را شنیدند که به زمین و زمان و به خصوص به آن ها ناسزا می گفت. بارها همین صدا آن ها را تحقیر و به مرگ تهدیده کرده بود. با ترس و لرز، او را از گودال در آوردند و با تعجّب دیدند که سرش چنان در بدنش فرو رفته که انگار آن بدن هیچ وقت عضوی به نام گردن به خود ندیده بوده است.
نظر دیگران //= $contentName ?>
معرکه است...
عالی...