کتاب اگر سپیده از این پنجره سر زد، اثری اجتماعی است و قصه آن در شب 17 شهریورماه 1357 اتفاق می افتد و ماجرای خانواده ای را روایت می کند که یکی از فرزندانش فعالیت های انقلابی دارد و همین مسئله باعث می شود تا خانواده درگیر مسائلی شود.
چند شب پیش خواب دیدم همه جا پُر شده از استخونای ماهی. یکیشون یهو شروع کرد به خوندنِ یه چیزی... صداش عینهو خدابخش بود وقتی مشقاشو با صدای بلند میخوند. یادمه تازه پشت لباش سبز شده بود. شبا دیرترک میاومدم خونه. مینشست لب حوض و نگام میکرد. بونه یه چیزی رو میگرفتم و میبستمش به باد کتک. اون قدر که خسته میافتادم همون جا لب حوض و خوابم میبرد. صبح که پا میشدم یه ملحفه انداخته بود روم که نچّام... یه شب که قافیه رو بد جوری باخته بودم اومدم خونه. خدابخش نبود، ولی ملحفه و کمربندم رو واسهم گذاشته بود لب حوض... بعداً فهمیدم اون شب رفته بود مُرده شاغلام رو از تو جاده جمع کنه. هر وقت یه سرِ بازی اونه، من باختم..
(شوکت به سمت پنجره میرود و بیرون را نگاه میکند. غفور کنار پنجره به دیوار تکیه میدهد.)
شوکت: ای الهی مادرت بمیره... دارن خونشم از کف خیابون میشورن پدر نامردا
عفت: گفتم بهش نرو... ای خدا... خدا...
غفور: (به جلال) یه جوری آرومترشون کن. براشون دردسر نشه (جلال اعتنایی نمیکند)
شوکت: گفتم بمون تو خونه... گفتم اینا رحم و انصاف ندارن... کشتن... ای خدا....
غفور: (فرصتطلبانه) خدابخش تو این دسته مستهها بود؟
شوکت: تازه میخواستم کاکلت رو حنا ببندم مادر. تازه میخواستم دومادت کنم مادر...
جلال: پدرتون بسوزه نامردا... مادرتون به عزاتون بشینه بیپدرا...
حشمت: خفه شو جلال... خفه شو.