امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
3,500
نظر شما چیست؟
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. شهری بود، شهری قشنگ با مردم خوب و
زرنگ. در بین اون آدمای خوب و زرنگ. پسری بود، تنبل و بیکار به اسم مملی. پدرش کارگر خیاطی بود.

مادرش غصه می خورد. چرا مملی بی کار و بی حاله. بیشتر وقتا در خوابه. روزی از روزها، پدر مملی در کارگاه خیاطی بود. مادرش هم خونه ی خالش بود.

مملی تنبل و بیکار ما. فکری به اون کله ی خامش زد. فکری که ز بیکاری بهتر بود ...
صفحات کتاب :
18
دیویی :
‭۱۳۰‬‭‮الف‬۹۷۱د ۱۳۹۸‬
کتابشناسی ملی :
5196098
شابک :
‫‭978-600-6011-14-1‬‬
سال نشر :
1398

کتاب های مشابه داستان مملی و غولک