نویسنده در کتاب طنز داستانی موسیقایی با بهره گیری از ادبیات طنز خواننده را به ژرفای طنز موسیقایی می برد. داستان های کتاب طنز داستانی موسیقایی بر شخصیتی با نام «مراد» استوار است جهانگیر (عباس) دانای علمی در کتاب افزون بر دانسته هایش از اطلاعات تاریخی و موسیقایی نیز برای نوشتن طنز بهره گرفته است. در این طنزنوشته ها خواننده می تواند آگاهی هایی از فرهنگ عامه و آداب و رسوم روستاییان کسب کند و با شعرها و آهنگ های مردم هر ناحیه آشنا شود. نویسنده کتاب معتقد است که آداب و رسوم هر ناحیه می تواند تجربه گرانسنگی در داستان نویسی و طنزنگاری در اختیار نویسنده قرار دهد.
دانای علمی در این کتاب طنز موسیقایی را از مسایل اجتماعی جدا نمی داند و باورمند است که موسیقی زبان هنرمندی بوده که ساز را در دست می گرفته و با توجه به تحولات اوضاع زمانه خویش آن را می نواخته است. وی همچنین بهره گیری از اسطوره ها را نیز در نگارش طنز در نظر دارد و نشان می دهد که سازهای موسیقی پیوند تنگاتنگی با اسطوره های هر سرزمین دارند و نمادها و باورهای عمومی را در قالب طنز به تصویر می کشند.
بهره گیری از واژه های تاریخی و فرهنگ عامه را به خوبی می توان در طنز «روز موسیقی ملی با اُرگ بم و اُرگ کریم خان» از دیده گذراند و با ریشه اسطوره ای برخی سازهای موسیقی در قالب طنز آشنا شد. در معرفی این کتاب آنچه از همه مهم تر است، اینکه آمیختن سه هنر طنزپردازی، قصه نویسی و موسیقی، کاری بس دشوار و شگفت است که می تواند راه را برای تجربه های بهتر در آینده باز کند.
عدهای در خیابان جمع شده و چشم به آسمان آبی دوخته بودند. عدهای دیگر، از بالای پشتبامهای آنچنانی، به آسمان نگاه میکردند. یکی میگفت: «بشقابپرندهست.» دیگری میگفت: «ستاره دنبالهداره.» و...
حسن آقا، درحالیکه یکی دو روزنامه در دست گرفته بود، گفت: «کجای کارین. خیلی از جهان و این منظومه غافل هستین.» پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «عباسقلی روزنامه نمیخونی نمیدونی.» گفتم: «روزنامه خوندن، چه ربطی به این آسمون و بشقابپرندهها داره؟» جواب داد: «آخه بعضیا در شرایط کنونی، بهترین اطلاعرسانی رو از این طریق انجام دادهان.» گفتم: «خوب، چی گفتن؟» حسن آقا با قیافه حق به جانب گفت: «اینا بشقابپرنده نیستن. این نورافشانی به خاطر ستاره زهرهست.» پرسیدم: «ستاره زهره بیش از حد به زمین نزدیک شده که چی بشه؟» حسن آقا گفت: «خوب، در این مقطع زمانی حتماً دلش برای زمین بیش از حد تنگ شده و اومده یه مقدار دلبری کنه و بره دنبال کارش.» گفتم: «ای بابا! غصه ما کم بود، حالا زهره اومده به مشکلات ما اضافه کنه؟» حسن آقا گفت: «فکر میکنم فهمیدم برای چی سروکلهاش در اطراف زمین پیدا شده.»