کتاب تغییر شهامت میخواهد، نوشته دکتر سعید گلمحمدی به زیبایی و با استفاده از قصه، شعر و نکات پر رمز و کنایه به اهمیت تغییر در زندگی در همه عرصهها، از زندگی فردی و روابط اجتماعی تا کسب و کار و غیره، تأکید کرده است.
حیات بشر در تمام عمر حدود چهارمیلیون سالهاش بر پایه تغییر استوار بوده است. نه تنها هزارهها، سدهها، دههها و سالها، بلکه لحظهها همه با هم متفاوتاند و هیچ لحظهای همانند لحظه پیش از آن نیست و هیچ لحظهای در آینده چون لحظهای در امروز نیست. همه چیز در جهان در حال تغییر است. از سال و ماه گرفته تا زمان گردش سیارات، از ویژگیهای کره خاکی تا تغییرات آب و هوایی، همه و همه در حال تغییر است و همه زمانها چنین بوده است، ولی متأسفانه یک ویژگی در اکثر انسانها وجود دارد و آن میل به عادت است؛ عادت به دور و بر، عادت به رنگها، عادت به آدمیانی که اطرفشان است، عادت به اندیشه ها و باورها، عادت به رفتارها و نظایر آن.
عادت هرچند در ظاهر، بسیاری از امور را ساده می کند و دیگر به فکر کردن برای آنها نیاز نیست، ولی یک بازدارنده است. مثلاً اگر فردی بخواهد حتی در نیمهشب به دستشویی خانهاش برود، خوابآلود و با چشمان نیمهبسته هم میتواند این کار را بکند، چون به راه اتاق خواب تا دستشویی عادت کرده و دیگر بدان فکر نمیکند؛ یا اگر کسی خود را عادت داده چگونه لباس بپوشد، چگونه بگوید و حتی چگونه فکر کند، اگر براساس عادت چنین کند، برایش آسانتر است ،ولی رشد، شکوفایی، لذت، هیجان و کلاً زندگی در تغییر است. چون همه چیز در حال تغییر است، اگر انسانها تغییر نکنند، از روند تغییر و سپس تحول عقب میمانند و دیگر رشد، شکوفایی، هیجان و پیشرفت را نمیبینند.
انسان ها معمولاً در ناخودآگاهشان نگرش ثباتگرایانه دارند، ولی یادمان نرود که حتی زیبایی در تغییر است. همه چیز در اطرافمان در حال تغییر است و انسان خود بسیاری از اوقات عامل تغییر یا بهتر، محور تغییر بوده است. یعنی به حکم طبیعت و جامعه آدمی ناچار به تغییر خویش در اطرافش است و درعین حال تغییر او در اندیشه، رویکرد و رفتار عامل تغییر در اطرافش میتواند باشد. بنابراین، برای همراهی با زمان و طبیعت که همواره در حال دگرگونی است و به سرعت هم تغییر میکند، لازم است انسان خود را تغییر دهد تا درهای پیشرفت، شادی، پیروزی و غیره به رویش باز شود.
یکی از حوزههایی که تغییر در آن اجتنابناپذیر میباشد، حوزه کسب و کار است. یک نفر اهل کسب و کار و یک کارخانهدار نمیتواند با فناوری چهل سال پیش به کارش ادامه دهد و محصول تولیدیاش را روزآمد نکرده در بازار ارائه دهد و با رقبایش رقابت کند و بتواند در این عرصه محصول خود را به مشتری بفروشد. کارآفرین هم باید برای ورود پایدار به بازار خود را به ایده و نگاه نو مجهز نماید وگرنه به سرعت از صحنه رقابت حذف میشود و راهی جز غصه و اندوه نمییابد. درواقع این تغییر است که برای بشر در همه دورانها یک ضرورت تلقی شده و میشود. در عرصه درونی هم انسان در بسیاری از زمینهها نیاز به تغییرات دارد، زیرا این درون و شخصیت، ذهن و ایدههای آدمی و البته باور و تلاشش است که عامل تغییر میگردد. تغییر اجتنابناپذیر است، ولی درعین حال ابتدا شهامت، بیباکی و تغییرِ رویکرد میخواهد و البته پس از آن عامل ارضا، لذت و پیشرفت در انسان ها میشود.
روزی روزگاری دیوانهای در بیابان زمین را میکَند. یکی از همشهریهایش او را دید و علت کارش را پرسید. دیوانه گفت: «چیزی در این بیابان زیر خاک کردهام، اما هرچه میگردم، پیدایش نمیکنم.»
مرد گفت: «خوب بود نشانهای میگذاشتی.»
دیوانه گفت: «همین کار را کردهام.»
مرد پرسید: «چه نشانهای گذاشتهای؟»
دیوانه درحالی که به آسمان اشاره میکرد، گفت: «آنجا، توی آسمان تکه ابری بود که حالا نمیدانم کجا رفته است!»