کتاب «آقای تانک و رفیقش» که به همت انتشارات 27 بعثت منتشر شده، به زندگینامه شهید سیدمهدی لاجوردی پرداخته است. این کتاب توسط فریبا حداد برای گروه سنی ب و ج نوشته شده و توسط سمیراسادات شفیعی تصویرگری شده است.
شهید سیدمهدی لاجوردی در روز دوازدهم اسفند ۱۳۳۶، در تهران متولد شد و دوران جوانیاش با مسائل انقلاب و مبارزات مردمی گره خورد. همین اتفاقات مهدی جوان را به سمت سپاه پاسداران سوق داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی او لباس سبز پاسداری به تن کرد و آماده خدمت در جبهههای مختلف شد. سیدمهدی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد. درست در همان سال عراق با تجاوز به خاک ایران، جنگی خانمانسوز را به مردم ایران تحمیل کرد. شهید لاجوردی همچون دیگر مردم کشور نسبت به این تجاوز و حمله دشمن بیتفاوت نماند و با اینکه تازه تشکیل زندگی داده بود به یاری نیروها در جبههها شتافت.
سیدمهدی از همان نخستین روزها خود را رزمندهای شجاع و سختکوش نشان داد و خیلی زود توانایی و لیاقتش را به فرماندهان نشان داد. پس از مدتی شهید لاجوردی به فرماندهی رسید و یکی از نیروهای تأثیرگذار در جبههها شد. شهادت سیدمهدی و تعداد دیگری از رزمندهها یک روز قبل از عاشورای سال ۱۳۶۶ که مصادف با هفدهم شهریور بود رخ داد. ایشان از دوکوهه به طرف شلمچه رفته بود و کمی بعد خبر رسید که در سه راهی شهادت گلوله توپی به وسیله نقلیه آنها برخورد کرده است. سید مهدی از ناحیه گلو به شدت مجروح شد و او را سریع به بیمارستان منتقل کردند. سیدمهدی دو روز پس از عاشورا و مصادف با سومین روز شهادت اباعبدالله (ع) به قافله سالار شهیدان پیوست و آسمانی شد.
آقا مهدی من را به سمت ماشین حرکت داد. فرمانده گفت: «ما که همین یه ساعت پیش تانکای دشمن رو زدیم. چطور دوباره سروکلهشون پیدا شد؟ مهدی جان، الان نمیشه نزدیک بشی، از تانک پیاده شو و خودت بیا عقب، نکنه دشمن بزندت.»