کتاب «آسمانشناس»، سرگذشت و خاطرات شهید حسن آبشناسان که توسط مشهود گودرزی گردآوری شده است و در انتشارات 27 بعثت به چاپ رسیده است. کتاب «آسمانشناس» مجموع روایتهای دوستان و آشنایان شهید آبشناسان را درباره او شامل میشود.
در طول تاریخ، کشورمان بارها با هجوم و غارت دشمنان و بیگانگان روبهرو شده است. همین تاریخ، گواه ظلم وستمی است که هر یک از این مهاجمان بر سرزمین و مردم دلیرش روا داشته و تاکنون نیز پایان نپذیرفته است. آنچه در این میان، نام بلند ایران و ایرانی را سرفراز نگه میدارد، جانفشانی مردان و زنان پاکبازی است که جان خود را برای اعتلا و سربلندی و حفط کیان ایران عزیز تقدیم کردهاند. در دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق، حکومت بعث به خیال خام خود، قصد فتح یک هفتهای تهران و نابودی انقلاب را در سر میپروراند؛ اما در نخستین حملات خود، ارتش و نیروهای بسیج مردمی، چنان سیلی محکمی به او زدند که به سرعت درخواست آتشبس موقت کرد. شکی نیست که در این دوران، حماسهآفرینی و رشادتهای ارتش، سهم بسزایی در دفع حملات و حفظ تمامیت ارضی کشور داشته است.
سرلشکر شهید حسن آبشناسان از جمله فرماندهان هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود که با فرماندهی در قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) و حضور مستمر در جبهههای نبرد حق علیه باطل، صحنههای بینظیری را در برابر رژیم بعث خلق کرد. او در راه دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و مام وطن رشادتهای بسیاری از خود نشان داد و لقب شیر صحرا را از آن خویش کرد. حسن آبشناسان ضمن اینکه یک فرمانده بسیار مبتکر و خلاق بود، یک عارف پرهیزکار هم بود. آنچه که از او به یادگار مانده است، این توصیه بود که فرزند زمان خودمان باشم. این شهید والامقام یک انقلابی واقعی بود و در زمینه استراتژی، تاکتیک و تکنیک هم از استادان برجسته به شمار میرفت. سرانجام روح بزرگ و الهی حسن آبشناسان روز هشتم مهر ۱۳۶۴ در عملیات قادر و در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کتاب «آسمانشناس»، شامل 35 فصل روایت بستگان و دوستان شهید آبشناسان در مورد ایشان به همراه عکس و اسنادی است که توسط مشهود گودرزینژاد گردآوری شده است.
از آخرین روزهای حیات شهید آبشناسان، یادداشتهای جالبی مانده که جلب توجه میکند. در یکی از این یادداشتها آمده است: «خواب دیدم در زمین راه نمیروم و در هوا پرواز میکنم، ولی هواپیما اوج ندارد. حدود دوسه متری زمین بود که مانعی در جلوی پرشم به وجود آمد که با گفتن یا علی اوج گرفتم و از مانع عبور کردم و به پرواز ادامه دادم.»