امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
رایگان
نظر شما چیست؟
مادربزرگ توی ایوون خونه نشسته بود و نوه های کوچولوشم دوروبرش داشتند بازی میکردند.بچه ها هرکدوم داشتند تنهایی براخودشون بازی می کردند. مادربزرگ یکم که نگاهشون کرد یه تصمیم گرفت...

کتاب های مشابه دوستی