پشت خونه های کوتاه و بلند روستا باغ انگوری بود، سرسبز و زیبا. هر روز صبح وقتی خورشید خانم به باغ انگور می تابید برگ های درخت انگور دونه دونه از خواب بیدار می شدند بهم لبخند می زدند و با نسیم صبحگاهی تکون تکون می خوردند...
جستجو