این رمان به صورت مستقیم به جنگ نمی پردازد بلکه موقعیت های تراژیک انسان را در جنگ در موقعیت های متفاوت به تصویر می کشد.
سرباز و ستوانی عراقی به منطقهای کوهستانی در شمال شرقی عراق مامور میشوند. عراق قصد دارد جبهه جدیدی در این منطقه باز کند. به همین سبب این افراد برای دیدبانی و تعیین وضعیت نیروهای ایرانی به منطقه فرستاده شدهاند. سرباز، فردی درونگرا و مغموم است. او پیش از این در مناطق دیگری نیز جنگیده است و خاطرات تلخی از آن زمان به یاد دارد. تصویر کشتگانی که در آبراههای هور افتادهاند و موشهایی که همه جا در کمینند تا اجساد مردگان را غارت کنند، کابوس خواب و بیداری اوست. در مقابل، ستوان سرزنده و شوخ طبع است. جثه لاغری دارد اما با این حال اهل شوخی و مزاح است. گویا به مرگ نمیاندیشد. سرباز و ستوان راه سخت کوهستانی را در شرایطی که زمین از برف پوشیده شده است طی میکنند. سرباز چون ستوان را برخلاف خود میبیند و او را بیاعتنا به دلهرههای مرگ مییابد در موردش تردید میکند.
سنگر دیدبانی که این دو به آن مامور شدهاند در بالای قلهای قرار دارد که مشرف به منطقهای وسیع است. آن سوی قله پرتگاه بلندی است که عبور از آن آسان نیست. آنسوتر خانههای عشایری و مردمانی زندگی میکنند که گه گاه در میانه داستان، چهرههای مبهمی از آنها به دید سرباز میآید....
کنگره :
PIR8152 /ف22ف2 1389
شابک دیجیتال :
978-600-03--2354-7
نظر دیگران //= $contentName ?>
آخرش خیلی تکان دهنده بود درست مثل آخر کتاب فاصله های غریب...