قاشنگال نه قاشق بود و نه چنگال. پس چی بود؟
اون یه مامان قاشق و یه بابای چنگال داشت. برای همین شده بود قاشنگال. البته خیال نکنید که مامان و باباش از این موضوع ناراحت بودن ها. خیلی هم خوشحال بودند و بچه شون رو همین طوری خیلی هم بی عیب و نقص و کامل می دونستند. اما قاشنگال خیلی تنها بود چون کسی شبیه اون نبود. بلاخره یک روز بعد از میلیون ها باری که ازش پرسیده بودند: «اصلا تو کی هستی؟» قاشنگال تصمیم گرفت یک چیز رو انتخاب کنه و فقط همون باشه...
بچه ها با شنیدن این داستان یادمی گیرند به تفاوت های فردی و توانایی های منحصر به فرد افراد احترام بگذارند و وجود تفاوت ها را به عنوان یک نقطه قوت در یک گروه یا جامعه بپذیرند. این کتاب به کودکان به ویژه کودکانی که متفاوت هستند، اعتماد به نفس می دهد.
کیو مکلیر نویسنده کتاب، در لندن به دنیا آمده و در چهار سالگی به همراه خانواده اش به کانادا مهاجرت کرده است. پدر او انگلیسی و مادرش ژاپنی است و مکلیر هم خودش یک قاشنگال تمام عیار است. او در رشته هنرهای زیبا و مطالعات فرهنگی درس خوانده و تا به حال چند کتاب برای کودکان نوشته است. قاشنگال اولین کتاب مکلیر برای کودکان است که آن را برای تولد نخستین فرزندشان نوشته است. از این نویسنده کتاب دیگری به نام «ویرجینیا گرگ می شود» هم به فارسی منتشر شده است.
نظر دیگران //= $contentName ?>
از نظر من قاچنگال میتونه ادمی باشه که چه از نظر ظاهری چهره رنگ پوست تیپ چه از لحاظ شخصیتی مثال منزوی و گوشه گی...
این کتاب طبق نظر منتقدان حرفه ای در لایه های پنهان خودش قصد القای پذیرش دگرباش ها رو داره و انقلاب جنسی رو خیل...
سلام داستان خوبی بود فقط فضا سازیش کم بود و فقط روایت بود ماجرا خیی کم داشت...