کتاب داستان پلان روایتی ساده از طراحی پلانهای مسکونی است. جناب آقای حامد همدانی در اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺳﻌﻰ کرده است در زﻣﺎن ﮐﻮﺗﺎه و ﺑﻪ زﺑﺎن ﺳﺎده، ﯾﮏ ﺳﺮی از ﺗﺠﺮﺑﯿﺎت و داﻧﺶ اوﻟﯿﻪ ﻗﻮاﻋﺪ رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﻃﺮح ﺧﻮب را ﺑﺮای ﺷﻤﺎ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪان ﺑﻪ ﻃﺮاحی ﭘﻼن (وﯾﮋه ﻣﺴﮑﻮﻧﻰ) ﺷﺮح دﻫد.
این ﮐﺘﺎب رﺳﻢ ﻓﻨﻰ آﻣﻮزش ﻧﻤﻰدﻫﺪ ﯾﺎ اﻟﮕﻮی ﺛﺎﺑﺘﻰ ﺑﺮای ﻃﺮاﺣﻰ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰدﻫﺪ، ﺑﻠﮑﻪ از ﺷﻤﺎ ﻣﻰﺧﻮاﻫﺪ ﻗﺒﻞ ﻫﺮﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭘﻼن ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺛﺮی ﻫﻨﺮی نگاه ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻃﺮح ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ ﺑﻮم ﻧﻘﺎﺷﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﻰ در آن ﺟﺮﯾﺎن دارد. داستان پلان توسط نشر متخصصان منتشر شده است.
برای طرح پلانی خوب باید عوامل زیادی را در نظر گرفت و اقدامات زیادی انجام داد که بسیاری از مواقع از حوصله ما خارج است، اما بدون هیچ راه میانبری، رسیدن به طرحی زیبا، با روابط درست و کاربریهای مناسب و مطلوب کارفرما، نیازمند طی این مسیر است.
قبل از شروع خواستم یادآوری کنم که ...
نه من ادعایی در زمینه طراحی دارم و نه اینکه این کتاب قرار است به نکات پیچیده و نقشههای سخت و کاربریهای غیرمسکونی بپردازد.
قرارندادن عکس در کتاب عمدی بوده و هدف، تأکید این نکته است که بعضی مفاهیم را باید با تمام وجود و با عقل و منطق درک کرد و تلاش کنیم به بندهایی که میخوانیم، فکر کنیم و این تصویرسازی را در ذهنمان انجام دهیم.
این راهکار پیشنهادی من برای تبدیلشدن به طراحی حرفهای است.
یادآوری میکنم ...
فقط قرار است، مسیر طراحی پلان را زندگی کنیم.
اوایل کار که طراحی پلان مسکونی انجام میدادم، فقط به گرفتن حدود زمین بسنده میکردم و تصورم این بود که پرسیدن سؤال از کارفرما برای طراحی، نقطهضعف است و هرچقدر بدون اطلاعات پیش برویم و بدون هیچ دانشی از پروژه نقشه را ترسیم کنیم، کاربلد و حرفهای هستیم.
این طرز فکر که اول کار از غرور میآمد، جذاب بود و بههیچعنوان حاضر نبودم از این روش کوتاه بیایم.
اما نتیجه آن ...ترسیم شروع میشد و وقت، انرژی، ایدهپردازی و ذوق اینکه به طرحی خوب رسیدم. نقشه آماده میشد و تحویل کارفرما. همان ابتدای کار کارفرما نگاهی به طرح میانداخت و میگفت: میشود تغییر کوچکی در طرح بدهیم؟
من میگفتم: البته، تغییری کوچک که چیز خاصی نیست، حتماً.
اما هرچه پیش میرفتیم، بهخاطر وابستگی عناصر در پلان، تغییرات یک قسمت بر روی بخشهای دیگر تأثیر میگذاشت و تا به خودم میآمدم، میدیدم بله، پلان کامل تغییر کرده و چیزی از نقشه اولیه نمانده، بیشتر مواقع ناراحت بودم و کارفرما را بهخاطر تغییرات، مقصر میدانستم و صلب با موضوع برخورد میکردم؛ چون پلان نهایی، طرح دلخواه من نبود و اینکه انرژی و زمان چندبرابری برای طرح صرف کرده بودم.
نمیخواستم تغییر کنم و با گذشت زمان طراحی پلان پروسه خستهکنندهای شده بود. هر زمان نوبت به شروع طراحی جدیدی میرسید. افسرده میشدم؛ چون میدانستم چه مسیری در پیش است. تا اینکه، گذشت زمان و مشورت با دوستان باتجربهتر و بادانشتر و البته تجربه خودم، باعث تغییرم شد.