مسائل زنان، پرداختن به بروز و ظهور اجتماعی آنها و بررسی سیر تکاملی حضور آنها در جوامع همواره یکی از مهمترین موضوعات بوده است. کتاب تکامل زن سارا جیکز رابرتز پیامهای عاشقانۀ فراوانی در بردارد که نیازمند نکتهسنجی و عمقنگری است. طبق دیدگاه نویسنده همه ما دچار ناملایمات میشویم، مورد آزمایش قرار میگیریم و خرابکاری میکنیم، اما نباید تمرکز روی شکست و ناکامی باشد. شما نباید بر کسی که بودید، تمرکز کنید؛ بلکه باید در جستوجوی کسی باشید که میتوانید به آن تبدیل شوید. در کتاب تکامل زن، سارا جیکز رابرتز به شما کمک میکند تا بفهمید هدف شما در زندگی تغییر نمیکند، بلکه دگرگون میشود و تکامل مییابد.
آن روز در آن کنفرانس، بخش کوچک مغزم به من گفت: «نگاه کن! انگار تو تنها کسی نیستی که حوا را در گروه دوستانه خود نمیخواهد». سریع به فکری که به ذهنم خطور کرده بود لبخند زدم. همانطور که از اتاق پشت صحنه بهسمت سالن اجتماعات مملو از جمعیت میرفتم، به حاضرین نگاه کردم. تیشرت «سارا، راث، ایستر، مریم. #گروه دوستان» تقریباً همه جا به چشم میخورد. گروه موسیقی روی صحنه مستقر شد. خوانندگان میکروفنهایشان را در دست گرفتند. صدای موسیقی بسیار بلند بود و صدای تشویق و هیاهوی همه حضار در سالن در حال اوج گرفتن بود، اما من ساکت بودم. نمیتوانستم از این فکر که اشتباهی رخ داده است، خلاص شوم. باید قلبم را میگشودم و دستهایم را بالا میبردم و همراه با سایرین آواز میخواندم. گذشته از همه اینها قرار شد برای چند ثانیه روی سکو بروم و پیامی را مبنی بر مقابله، تحول و قدرتبخشی با زنان حاضر در سالن به اشتراک بگذارم تا بینشی که خداوند هنگام آفرینش آنها داشت را دنبال کنند، اما با اینحال، تمام فکر و ذکرم حوا بود. در واقع میدانستم چرا نام حوا روی تیشرتها نیست. جدی! چه کسی میخواهد حوا جزو گروه دوستانش باشد؟ او خیلی راحت وسوسه شد و آنچه میدانست درست است را ترک کرد و با رنج ناشی از آن وسوسه در جهان پرتلاطم درگیر شد و همه ما را نیز گرفتار کرد. اگر با درک و بینش ناگهانی، هر بار چراغی واقعی بالای سرمان روشن میشد، در آن لحظه میبایست یک پرتو با نور زیاد دور سر من میدرخشید! دلسوزی برای حوا، مانند یک تُن آجر روی من سنگینی میکرد. این بار او را از بالا نمیدیدم، بلکه با او احساس همدردی میکردم که فقط میتوانست ناشی از قدم زدن با کفشهای دیگری و درک وضعیت او باشد. من در میانه یک کنفرانس زنانه بودم؛ جایی که فضایل زنانی که ایمان و درستکاری فراتر از حد عادی از خود نشان میدادند، آشکارا اعلام میشد، اما تنها چیزی که میتوانستم به آن فکر کنم، حوا بود؛ قلبم مشتاقانه میخواست به باغ عدن برگردد و به او بگوید که هنوز هم ارزشمند است