ما پدر و مادرمان را انتخاب نکردهایم، خانوادهمان را از قبلِ تولد نپسندیدهایم و تقریبا هیچکدام از شرایط زندگانیمان برایمان مشخص نبوده است. برای فرزندان ما نیز اینچنین خواهد بود. اما آیا ما نمیتوانیم با انتخابهای درست، خانوادهای بهتر، شرایطی مطلوبتر و محیطی آرامتر به فرزندانمان هدیه کنیم؟ انتخاب «همسر» و شریک زندگانی، از نگاه بزرگان و اندیشمندان، تقریبا مهمترین، حساسترین و بزرگترین انتخاب زندگانی انسان است که از آن به بزرگترین «پیچ زندگی» تعبیر میشود. ازاینرو، ضروری است که بیش از پیش درباره معیارهای این انتخاب، چراییها، چگونگیها و چیستیهای آن بخوانیم و بدانیم.
کتاب پیچ زندگی اثر داریوش عشقی است که دفتر نشر معارف آن را منتشر کرده است، شامل چهل نکته ناب و کاربردی پیرامون انتخاب شریک زندگانی برای جوانان میباشد که به جهت بالا بردن آگاهی آنها در انتخاب همسر و شروع زندگی مشترک به نگارش درآمده است.
این کتاب ثمره ده سال کار در حوزه ازدواج اعم از مشاوره، سخنرانی در کارگاه و همایشهای ازدواج و همچنین تجربه مشاورههای طلاق است که آنچه لازم است یک جوان برای ازدواج خود مدنظر قرار دهد تا انتخاب صحیح داشته و به واسطه انتخاب درست زندگی پایداری داشته باشد، در آن جمع شده است.
برخی از آدمها با خودشان هم نمی توانند زندگی کنند. به این معنا که اگر شخصی، عیناً همانند خودشان، در کنارشان قرار گیرد، باز هم با او درگیر میشوند. این آدمها از وجود خودشان احساس رضایت نمیکنند و در کنار خودشان نیز احساس خوبی ندارند و مدام به دنبال تغییر ظاهر، تغییر گوشی موبایل، ماشین و مانند آن هستند. مدام با مادر و پدر ناسازگارند، از خواهر و برادر فاصله میگیرند و با دوستانشان درگیر میشوند و کسی را در کنار خود، با آرامش نگه نمیدارند. چنین آدمی آیا میتواند با شخصی غریبه کنار بیاید؟ گمان نکنید که شما برای او با دیگران تفاوت دارید. او در کنار شما، تا زمانی حالش خوب است که برایش غریبه باشید. هنگامی که مانند بقیۀ افراد زندگیاش به او نزدیک شوید، در کنارش باشید و توقعاتی بین شما و او به وجود بیاید، شما هم جزو همان آدمها خواهید شد و با شما نیز به همان شکل رفتار خواهد کرد.
افرادی نیز وجود دارند که دارای همسر و فرزند و خانواده هستند، اما باز هم تمایل دارند که با اشخاص دیگری وقت بگذرانند. آن ها نیز به همان نقطه رسیدهاند و میگویند که حالشان با همسرشان خوب نیست. این نکتهای طلایی است؛ آدمی که حالش با خودش، خانوادهاش و والدینش خوب نیست، به درد زندگی نمیخورد. دلیل خودکشی آدمها نیز همین است؛ نمیتوانند با خودشان کنار بیایند و از خودشان، شرایط زندگی و پدر و مادرشان راضی نیستند. نمیتوانند با خودشان زندگی کنند، بنابراین خود را از بین میبرند. چنین انسانی با دیگری نیز نمیتواند زندگی کند.
برخی از افراد میگویند که میخواهم در کنار او بمانم و نجاتش بدهم. این کار درست نیست؛ نجات دادنِ این آدمها کار افراد عادی نیست و به احتمال فراوان به موفقیت نخواهد رسید. هزینهای که برای این تغییر پرداخت خواهد شد، عمر و جان و جوانی و هستیِ انسان و آبروی او و خانوادۀ اوست. احتمالِ رسیدن به موفقیت بسیار کم است و با همۀ این فداکاریها، نتیجهای جز «نفرت» به دست نخواهد آمد. این آدمها ابتدا باید تکلیفشان را با خودشان روشن کنند، سپس به ازدواج بیندیشند.