در یک بعد از ظهر تابستانی آنانسی عنکبوت در حال قدم زدن در جنگل بود.
ناگهان دوستش لاکپشت ر دید که در حال نزدیک شدن به او بود.
در دست لاکپشت یک ماهی خیلی بزرگ بود.
آنانسی هم عاشق خوردن ماهی بود اما از بس که تنبل بود اصلا کاری برای گرفتن ماهی انجام نمی داد.
اما ماجرا به این سادگی ها نیست…
در این داستان خواهید فهمید که اعتماد به افرادی که آشناییت کافی با آنان ندارید برای شما چیزی جز ضرر و زیان به همراه نخواهد داشت.