نیوتن دانشمند معروف، دوستی داشت که می گفت جهانِ هستی، خود به خود و بدون خالق، به وجود آمده است. روزی نیوتن او را به خانه اش دعوت نمود. او را به کارگاه اختراعاتش برد و ماکتی بسیار زیبا و دقیق از منظومه شمسی را به او نشان داد. در این ماکت یک چرخ دستی کوچک، همه کرات را با منظره ای زیبا به چرخش در آورده بود. دوست او با دیدن این ماکت زیبا، شروع به تعریف از این اختراع نمود و مخترع آن را تحسین کرد. بعد از این که سخن او تمام شد، نیوتن گفت: «این ماکت را کسی نساخته است. بلکه به صورت اتفاقی، چند قطعه چوب، فلز و پلاستیک به هم برخورد نموده و این ماکت ساخته شده است.»
دوست او از صحبت های نیوتن متعجب شد و گفت: «امکان ندارد که این مجموعه منظم، زیبا و دقیق بطور اتفاقی ساخته شده باشد؛ زیرا نشان می دهد که دانشمندی بزرگ آن را اختراع کرده است.
نیوتن گفت: « دوست من! تو می گویی این ماکت کوچک حتما باید سازنده ای داشته باشد، اما جهان هستی با این همه نظم و شگفتی بدون خالق و ناظم به وجود آمده است؟»
دوست نیوتن با شنیدن این سخنان به فکر فرو رفت و در همان حال گفت: «من اشتباه فکر می کردم. اکنون به وجود خدای آفریننده و ناظم هستی ایمان آوردم .»