لی لی یک دختر دبستانی بود که تو شهری زندگی می کرد.
داستان ما از جایی شروع می شه که مادر لی لی به دنبالش اومده بود تا دوتایی به خونه برگردن.
یک دفعه لی لی به طرف مادرش برگشت و پشتش پنهان شد.
صدایی اومد که می گفت: روزنامه، روزنامه دارم ، فقط یک دلار
اون صدای مرد روزنامه فروش بود، مردی با موهای ژولیده پولیده و لباس های کهنه…