یاد عالمان زاهد، آنها که در سنگر علم و جهاد، عاشقانه حق و حقیقت را تبلیغ کردند و رنجها و مرارتهای این مسیر را به جان خریدند، افتخاری بزرگ است.
دفتر حفظ و نشر آثار مشارکت روحانیون دفاع مقدّس یزد بهمنظور تحقّق این هدف بزرگ کتاب شرححال عالم مجاهد، حضرت حجتالاسلام و المسلمین سیدضیاءالدین نجمالهدی، را برای علاقهمندان آماده کردهاست. کتاب ضیاءالدین تلاشی است برای تکریم ایشان در خدمتهای بیدریغش به مردم.
ایشان در صحنههای مختلف از امام جماعت، تدریس، تحقیق، روضهخوانی، امامت جمعه و .. مجاهدت کرد و در فرصتهای مختلف برای گسترش معارف انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس کوشید.
قبل از آنکه به مدرسه بروم، کمتر از یکسال روخوانی قرآن را، در مکتبخانهی پیرزن متدینی به نام ملا سکینه تمام کردم. حدود شش یا هفت سال داشتم که در کهدوئیه مدرسه ابتدایی تأسیس شد؛ اما به علت نداشتن فضای مناسبی برای مدرسه، یک خانهای که وقف امام جماعت بود و استفادهای از آن نمیشد با پیشنهاد مرحوم شیخ غلامرضا فقیه خراسانی به آموزش و پرورش داده شد تا کلاس اول راهاندازی شود. کلاس با تعداد محدودی از کودکان شروع به فعالیت کرد. من کلاس اول تا سوم را در کهدوئیه و کلاس چهارم و پنجم را در مدرسه سفینه ده بالا گذراندم و بعد از فوت پدربزرگم، دوباره به کهدوئیه برگشتم.در کهدوئیه با پسرخالهام در زمین کشاورزی که داشتیم، کار میکردیم. چهارده یا پانزده ساله بودم که روزی عموی من مرحوم حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمد نجمالهدی که روحانی روستای دهشیر بودند به منزل ما آمدند. از من سؤال کردند: «آقا ضیا مُخوای بری شهر تحصیل کنی؟ »من هم گفتم: «بله آقا عمو. » بعد از اینکه عمو اشتیاق من را دیدند، از مادرم هم در این مورد سؤال کردند و ایشان گفتند: «ما وسیلهای که ضیا را بفرستیم شهر نداریم و او هم راه و چاه بلد نیست. » در نهایت رضایت دادند.