در کتاب جان مادر به روایتهای خاطرهگونه و مادرانه از لسان مادران بزرگوار شهدا پرداخته میشود.در جلد اول کتاب جان مادر مادرانههای سرکار خانم صفاپروا، مادر شهید والامقام محمدحسین ذاکری به قلم خواهر شهید به زیور طبع آراسته شده است.
پسرت را در آغوش کشیدی و برای آخرین بار بوسهای بر پیشانیاش زدی و او را به خدا سپردی. ایستادی و از دور ، رفتنش را نگریستی چون به تو سفارش کرده بود: «وقتی می روم برای بدرقهام نیا. » حتی نمی خواست اینجا هم یک گام جلوتر از تو بردارد. آنقدر ایستادی تا از پیش چشمانت ناپدید شد .ناپدید؟ مگر می شود جگرگوشه آدم از جلوی چشمانش و عمق جانش ناپدید شود؟ چند روزی گذشت و از دلشورهای که مدتی به دلت افتاده بود دیگر نمی گویم. تا اینکه آن روز که گفتی دنیا دیگربرای من به آخر رسیده است، فرا رسید.