بسیاری از مجامع اجتماعی، ملاحظه میشود که عموماً در سادهترین مسائل و وجود «جهت مراجعه» نکاح و طلاق، بحث میشود. امّا به دلیل کمبود منابعی منسجم برخی از تعصّبات غلط و کورکورانه در بحث مؤنث و مذکر، اکثراً در مجهولات خود باقیمانده و به جوابهای عامیانه بسنده میکنیم. مثلاً شُبَهاتی در خصوص ازدواجهای پیامبر گرامی اسلام وجود دارد که باعث سوء استفاده دشمنان اسلام در داخل و خارج از کشور، در مسائل عقیدتی مسلمانان شده و چه بسا در برخی مواقع، نظر مسلمانان را همسو با نظرات خود، پیش میبرند. لذا در این مواقع نیاز مبرم بر یک دگرگونی و در ادامه آن، پایه ریزی اساسی علمی در چنین مباحثی میباشد تا بتوانیم در برابر انواع تهاجمات (شبَهات) با ارائه نظرات علمی و منطقی (عقلی)، مقاومت نموده و به تمام دنیا نشان بدهیم که هر آنچه در قرآن بحث شده، کاملاً علمی میباشد. کتاب فلسفۀ ازدواجهای پیامبر (ص) و شرایط خاص آن به همین منظور تألیف شده است.
زنان بدون مهریه
در مورد گروه اخیر (زنان بدون مهریه) به نکات زیر باید توجه داشت:
بدون شک، اجازۀ گرفتنِ همسرِ بدون مهر، از مختصّات پیامبر (ص) بود و آیه نیز صراحت در این مسئله دارد و به همین جهت، از مسلّمات فقه اسلام است. بنابراین، هیچکس حق ندارد با همسری بدون مهر (کم باشد یا زیاد) ازدواج کند. حتی اگر نام مهر، به هنگام اجرای صیغۀ عقد برده نشده و قرینۀ تعیین کنندهای نیز در کار نباشد؛ باید «مهرالمثل» پرداخت شود. منظور از مهرالمثل، مهریهای است که زنانی با شرایط و خصوصیّات او، معمولاً برای خود قرار میدهند. در اینکه آیا این حکم کلّی در مورد پیامبر (ص) مصداقی پیدا کرده یا نه؟ در میان مفسّران گفتگو است. بعضی همچون ابن عباس و برخی دیگر از مفسّران معتقدند که پیامبر (ص) با هیچ زنی به این کیفیّت ازدواج نکرد. بنابراین، حکم بالا فقط یک اجازه کلّی برای پیامبر(ص) بود که هرگز عملاً مورد استفاده قرار نگرفت.
در حالی که بعضی دیگر، نام سه یا چهار زن از همسران پیامبر (ص) را بردهاند که بدون مهر به ازدواج آن حضرت درآمدند. «میمونه» دختر حارث و «زینب» دختر خزیمه، که از طایفه انصار بود، و زنی از بنی اسد به نام «ام شریک»دختر جابر و «خوله» دختر حکیم.
بدون شک، اینگونه زنان، تنها، خواهان کسب افتخار معنوی بودند که از طریق ازدواج با پیامبر«ص» برای آنها حاصل میشد. لذا بدون هیچگونه مهری، آماده همسری با او شدند. ولی همانگونه که گفتیم: وجود چنین مصداقی برای حکم بالا از نظر تاریخی، مسلّم نیست. آنچه مسلّم است، اینست که خداوند چنین اجازهای را به پیامبر (ص) داده بود، به خاطر فلسفهای که بعداً به آن اشاره میشود.