کتاب مادران میدان جمهوری نوشته مریم برزویی روایتی است مادرانه از دعوت به انتخابات. این کتاب در واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی تهیه و اراده شده است.
کتاب مادران میدان جمهوری، تلاش جمعی از زنان و مادران سبزواری برای نمایش الگوی سوم زن در انقلاب اسلامی است. این کتاب در برگیرنده فعالیتهای انتخاباتی گروه «مادرانه سبزوار» است که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ با حضور در کوچهها، بوستانها، مساجد و سایر مکانهای عمومی مردم را برای حضور در پای صندوقهای رأی دعوت میکردند.
این دعوت در قالبهای مختلفی از جمله گفتوگوهای چهره به چهره، تلفنی، فعالیتهای مجازی، تولید بروشور و ... صورت میگرفت.
برزویی در مقدمه کتاب چنین می نویسد: «چند ماهی مانده به انتخابات، مقام معظم رهبری در سخنرانی های مختلف، مدام بر اهمیت انتخابات خرداد ۱۴۰۰ تأکید داشتند و از همۀ مردم دعوت می کردند در انتخابات شرکت کنند. نگرانی افتاده بود توی دلمان. اوضاع بد اقتصادی بهانۀ خوبی دست دشمن داده بود تا بتازد بر طبل ناامیدی. بتازد بر طبل تفرقه و شکاف بین مردم و نظام. می دانستیم دل خیلی از مردم با نظام و اسلام است و فقط از اوضاع فعلی خسته و ناامیدند. باید دست به کار می شدیم و مأموریت جدیدی راه می انداختیم. کمابیش در ارتباطمان با مردم از شبهات و سؤالات و ناامیدی ها باخبر بودیم. فکر کردیم بهتر است در قدم اول اعضای مادرانه را به خوبی نسبت به این مسائل توجیه کنیم تا با دست پُر به میان مردم بروند.
کانال مادران میدان را ایجاد کردیم. شروع کردیم به مطالعۀ منابع مختلف و درآوردن مطالب مناسب، درست کردن عکس نوشت های انتخاباتی و قراردادن محتواها روی کانال؛ اما همین مقدار کار راضیمان نمی کرد. باید قدم توی میدان می گذاشتیم. یک ماه مانده به انتخابات پروژۀ کار میدانی را کلید زدیم. گروه مجازی تشکیل دادیم. خانم های فعال فرهنگی سبزوار را دور هم جمع کردیم. شهر را به نقاط مختلف تقسیم کردیم و با نام «مادران روشنگر» وارد میدان شدیم.
چادرهایمان را سر کردیم و زدیم به دل کوچه ها و امامزاده ها و روضه ها و هرجایی که ردّپایی از مردم دیده می شد. گروه گروه شدیم و توی این یک ماه، هرکدام مان راهی نقطه ای از شهر شدیم و میان مردم به گفت وگو نشستیم. درددل هایشان را شنیدیم. هم دردی کردیم. سعی کردیم غبارها را کنار بزنیم و همدل شویم.
تنور کارهای میدانی حسابی داغ بود. روزانه تعداد زیادی از مادران توی کوچه و محله و مجالس روضه و مسجد و حسینیه و... جهت روشنگری حضور پیدا می کردند. هرچه به روز انتخابات نزدیک تر می شدیم هم شوروشوقمان بیشتر می شد و هم هول و ولایمان. دلمان طاقت نمی آورد بنشینیم توی خانه. از هر فرصتی استفاده می کردیم تا حرفمان را بزنیم. از طرفی گاهی شنیدن گلایه های مردم از بی تفاوتی بعضی از مسئولین پاهایمان را می لرزاند و خستگی مان را دوچندان می کرد. تا اینکه چند روز مانده به انتخابات، رهبری سخنرانی داشتند. ایشان در این سخنرانی از همۀ مردم خواستند که در قالب تواصی وارد میدان شوند و دیگران را به انتخابات دعوت کنند. سخنرانی آقا، مهر تأییدی شد بر مسیرمان. قوت و قدرتمان دوچندان شد برای ادامۀ کار. از آن پس شدیم حلقه های تواصی مادرانه در میدان و تا روز انتخابات پرچم روشنگری را زمین نگذاشتیم.
خاطرات پیش رویتان حاصل روایت راویانی است که حرکتشان سبب شکل گیری حلقه های تواصی شد.
آن بالایی ها
دو گروه شدیم و هرکدام به یک طرف پارک رفتیم. من به همراه دوستم رفتیم سراغ چند خانمی که روی صندلی نشسته بودند. ماسک را کمی پایین آوردیم و سلام کردیم. خواستیم چند دقیقه کنارشان بنشینیم. دختر جوان پوزخندی زد و گفت: «واسه رأی گیری اومدین؟ از طرف کی؟ من رأی نمی دم. هرچی هم بگید راضی نمی شم.»
لبخندی زدم و گفتم: «حالا چرا اینقدر ناراحتی؟ چی شده که اینجوری سفت و سخت می گی رأی نمی دم؟»
با ناراحتی گفت: «خب همه شون بیان همینن چه فرقی می کنه؟ هر کس بیاد نمی تونه این وضع رو درست کنه.»
گفتم: «به نظرت با رأی ندادن وضع درست می شه؟»
گفت: «نه؛ ولی من رأی نمی دم. تازه از یه منبع مطمئن خبر دارم این رئیس جمهورها انتخاب شده ان.»
گفتم: «خب منبعت رو به ما هم بگو.»
گره روسریاش را محکم کرد و گفت: «نه نمیشه؛ ولی خیلی مطمئنه.»
حاج خانومی که کنارش نشسته بود، گفت: «حالا چرا سر پا وایستادین؟ بشینین حرف بزنین.»
روی چمن ها نشستیم. آنها هم از روی صندلی پایین آمدند و کنارمان نشستند. حاج خانم شروع به صحبت کرد و با دست به خانه اش که انتهای کوچه بود، اشاره کرد و گفت: «ببین دخترجان، اونجا خونۀ ماست. خونۀ کناریش رو هم ببین. ما یه موتور نداریم سوار شیم. خونۀ کناری هر روز یه مدل ماشین سوار می شن. این شد مملکت اسلامی؟»
سرم را پایین انداختم و حسابی حالم گرفته شد. گفتم: «حق دارید. توی مملکت اسلامی نباید این قدر فاصله بین مردم باشه. یکی این قدر سیر، یکی گرسنه.»
حرفش را ادامه داد و گفت: «من به عروسم کار ندارم که می خواد رأی نده، من رأیم رو میدم؛ اما شما که دستتون به بالاها میرسه، برید وضع ما رو بگید.»
گفتم: «حاجخانم ما هم مثل خودتونیم؛ ولی فقط یه راه داره دستمون به اون بالاها برسه. همون راهی که برامون گذاشتن، صندوق رأی!»
نسخه چاپی کتاب مادران میدان جمهوری را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و از خواندن آن لذت ببرید.
نسخه الکترونیک کتاب مادران میدان جمهوری را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و پس از دانلود آن را در کتابخوان فراکتاب مطالعه کنید.
مشخصات کتاب مادران میدان جمهوری را در جدول ذیل ملاحظه بفرمایید.
مشخصات | |
ناشر: | واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی |
نویسنده: | مریم برزویی |
تعداد صفحه: | 208 |
موضوع: | خاطرات |
قالب: | pdf ، چاپی با تخفیف |
نظر دیگران //= $contentName ?>
زیبا و بسیار موثر...
عالی...
خیلی عالی بود حتما بخوانید و لذتش رو ببرید. کلی داستان های واقعی و آموزنده...
کتاب خیلی خوبی بود روایت ها صادقانه بود اونقدر که گاهی با بغض و اشک میخوندیشون گاهی با فکر و لبخند...