در این نوشتار، به خاطراتی از نقش شهید بزرگوار، حضرت آیتالله شهید صدوقی(ره) در انقلاب و منتخبی از آن شنودها پرداختهایم تا در یک مختصر، اشارهای به مفصل کنیم.
دولت
بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد حظیره به منبر رفتند و گفتند: «نمیدانم دولت، دولت مردم است یا خیر . امروز شنیدهام در مسجد مقبلی، 2 نفر طلبه را گرفتهاند که اعلامیه هم نداشتند. » خطاب به شهربانی محل اضافه کردند: «تا کی مردم را دستگیر و اذیت و آزار میدهید؟ شنیدم چند نفر بازاری مراجعه کرده و خواستهاند که مغازهها تعطیل نشود. اگر تکرار شود جوانان را وادار میکنم حساب آنها را برسند. »بعد، از همۀ حاضرین خواستند که مغازههای خود را تعطیل کنند و از منازل خود خارج نشوند.
کارگر
ناشناس: «من کارگر هستم و اگر فردا سرکار نروم، خودتان میدانید که اسم مرا به هزار جا میدهند و بدبخت میشوم. تکلیف چیست؟ » صدوقی: «اگر به زندگی شما لطمه وارد میشود که هیچ؛ در ضمن، قرار است تمام کارخانجات اعتصاب کنند و مشکل کارخانه باز باشد!