رمان چهارده جلدی «جاده جنگ»، از روز سوم شهریور 1320 و ماجرای هجوم روس ها به کشور از شمال شرقی خراسان به ایران و اشغال کشور توسط متفقین آغاز می شود و با پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اتمام می رسد؛ این کتاب واقعه 15 خرداد 1342، فعالیت مبارزاتی گروه های اسلامی، تظاهرات مردمی، پیروزی انقلاب اسلامی، خرابکاری گروهک های ضد انقلاب در کردستان و جنگ هشت ساله عراق علیه ایران را به تصویر کشیده شده است.
شخصیت اول این مجموعه یک سرباز وظیفه ژاندارمری با نام «سیدرضا شریفی» است که وقایع دهه 30 از زبان او بیان می شود. سیدرضا 35 سال از کشور خارج می شود و به این بهانه در قسمتی از رمان حضور ندارد و دوباره در روزهای آغاز جنگ تحمیلی، به خرمشهر می رود و مجدداً به داستان بازمی گردد.
رضا و عالیه دو دلداده رمان «جاده جنگ» در هیات کولی ها وارد شهر شدند و جلد دوم رمان تمام شد. آغاز سومین جلد هم از آن جاست که روس ها به دنبال عالیه، همه را تفتیش بدنی می کنند؛ چه مرد و چه زن. منصور انوری در ادامه رمان خود، دوباره به موضوع مرگان می پردازد؛ همان تیرانداز افسانه ای که روس ها را بیچاره کرده و هیچ ردپایی هم از او بر جای نیست.
حالا شایعه شده که مرگان لو رفته؛ اما این گونه نیست. رضا هم که از همه مهلکه ها جان سالم به در برده، به دوست و استاد قدیمش محمدکیهان اعتراف می کند که 20 تن شکر را در جایی به اسم حوض آب، حل کرده است!
از طرفی، تیمور به سرگرد پتروویچ می قبولاند که مرگان دونفر است: رضا و سید فاروجی. تیمور دنبال این هم هست که بفهمد رضا چگونه 20 تن شکر را بی آنکه به دست روس ها بیفتد، با خود برده است. او درادامه جست وجوهای خود به تارزن غریبی برمی خورد که ناگهان مثل ماده ای سیال، از میان اسب او می گذرد.
پتروویچ هم که سخت به دنبال مرگان است، گمان می کند که تیمور همان مرگان است؛ اما بعد متوجه می شود که مرگان هر دوی آن ها را فریب داده است. در ادامه جلد سوم از این رمان پرپیچ و خم، محمد کیهان و رضا به زورخانه و به سراغ فردی به نام پهلوان فتاح می روند که از دوستان قدیمی محمدکیهان است. قرار می شود آن ها به اتفاق هم، شکرهای محلول در آب را با بشکه به شهر بیاورند.
از سوی دیگر، زن آقا قابله ای که رضا و عالیه در همسایگی او خانه گرفته اند به آن ها مشکوک شده است. رضا با گاری و بشکه ها به سراغ حوض آب می رود . اما داستان، ادامه مسیر او رها می کند تا به ماجرای به رگبار بستن متحصنان در مسجد گوهرشاد بپردازد. بعد دوباره به سراغ رضا می رود که در راه بازگشت با سختی هایی مواجه شده است، از خطر مار کبری تا حمله گرگ ها و بازرسی روس ها؛ اما از همه این حوادث غریب، جان سالم به در می برد. ولی از همه این ها شگفت تر دیدار سیدفاروجی با مرگان مرموز است. سید به مرگان تکلیف می کند که با رضا و عالیه و دوستان دیگرشان به روسیه بروند و دختر سرگرد پتروویچ را که بیماری صعب العلاجی دارد، به مشهد بیاورند...
کنگره :
PIR7962 /ن83ج2 1389
کتابشناسی ملی :
1665022
شابک دیجیتال :
978-600-03-2341-7
نظر دیگران //= $contentName ?>
خیلی عالی...