پژمان باید یک انشای خوب بنویسد تا بتواند در مسابقه باغ گردو برنده شود. مسابقه ای که جایزه آن کتاب های داستان رمزی ست. نظر شما چیه؟
پژمان دفترش را برداشت. دورتادور اتاق چرخید. با مداد روی هوا نوشت. با دست آن را پاک کرد و با خودش گفت: اینطوری نمیشود. باید یک جواب بهتر پیداکنم. بهتر از جواب همه بچهها.
او داخل حیاط دوید و کنار ماشین ایستاد. پدر و احمد مشغول شستن ماشین بودند. پژمان گفت: انجمن باغ گردو مسابقه انشاءگذاشته. باید بنویسیم بهترین نعمت خدا چیه.
نظر دیگران //= $contentName ?>
سبک جالب ونو ومفیددد؛ اجرتون باپیامبررحمت(ص)....
موضوع کتاب جالب بود...
سلام و احترام من معلم دبستان هستم. یک داستان کوتاه با تصاویر قشنگ درباره نعمت های خداوند. من سر کلاس این ...